سوگند به ستاره گرداننده و باسرعت رونده
که از دید پنهان میشود وباز از نوظاهر میشود
او یک زمانی ستاره تو بود و آه... اکنون ستاره ی دیگریست
علمت نفس ما احضرت!
در آن هنگام هر کس هر آن چه کرده، جلوی چشمش میبیند
آیا تو همه شب های تنهایی من را می بینی؟
آیا تک تک اشک هایم را میبینی؟
آیا به تو می فهمانند هنگام عشرتت با او
من هرلحظه اعماق وجودم میسوخت؟
من همه اش را تصور می کردم
تصور... تصور... تصور
من دیوانه شده بودم...
من زهرِ تلخی آن ایام را قطره قطره مزمزه میکردم.
ستاره...!
من برای فراموش کردنت...
فرسخ ها سفر کردم
به شهری رسیدم که میدانستم هیچ اثری از تو نیست
آخ چه بیهوده سفری بود
تمام دختران آن شهر میلیونی توبودی!
هر دختری را از دور میدیدم...
نفس نفس میزدم
خیال می کردم تویی!
هر زوجی را میدیدم که باهم خوشند...
بعد از لحظه ای در خیالم
مرد من بودم و زن تو!
بعد از سه روز آوارگی...
نتوانستم در آن شهر دیوانه کننده بمانم
احساس میکردم تنها ترین آدم آن شهر منم
آن جا بود که فهمیدم نمیشود از تو فرار کرد
تو از سایه نزدیک تری!
ای معشوق بی وفا
کاش آن روز، لحظه به لحظه ی آن سفر شوم را نشانت دهند
نه برای اینکه آزار ببینی!
تحمل دیدن یک چروک هم روی صورت چو ماهت را ندارم!
فقط دوست دارم ببینی و بدانی
که بعد از رفتن تو کسی مُرد...
کسی... هر روز مرد
به نظرت آن همه شوق وحز برای دیدنت
برای بوسیدن دستانت
به راحتی از بین میرود
آن همه اشتیاق کور شده قلبی را پاره میکند
آری قلبم شکافت و از اعماقش این کلمات بیرون پرید
اگر تو نبودی این گنجینه ها را کسی نمیدید
پس سپاس... بخاطر بیرون آوردن این الماس های برّنده
و سوگند به صبح که دمیدن گیرد و روز آشکار شود
و سوگند به خداوند هر روز اولین چیزی که به خاطرم می آید چهره زیبای توست...
نه... دیگر از تو فرار نمی کنم
راستش نمی توانم!
تو مانند
عضو جدیدی در تک به تک سلول هایم اضافه شده ای
و من تاابد یک عقب مانده ی قلبی ام...
و سوگند به خودت، ستاره گرداننده
فراموش نخواهی شد
که این کلام فرشته ای بزرگوار است!
و خیلی خوب میتونید احساسات رو تزریق دلنوشتهتون کنید..
سوره شمس عالی بود و حس عجیبی بهم داد..
آفرین که از سپاسگزاران هستید..
در کل زیبا بود..
درود جوان مستعد..