دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
|
|
وقتی که میرفتی هوا بد بود
تا قبل بارون کاش برگردی
گرمیه آغوش تو رو میخوام
با من نگو از عشقمون سرد
|
|
|
|
|
مرا
ملامت چه می کنی بانو؟
در رشته راه باریک زندگی من
خار ها روییده است
با خار ها دست به گریبانم
|
|
|
|
|
حبسِ دریا بین تُنگی، احتکارِ عاشقی ست
|
|
|
|
|
عمری چشم بر کتاب دوختن تا کی؟
در حسرت تخت خواب سوختن تا کی؟
هربار من از حیای چشمت گفتم
در چشم تو
|
|
|
|
|
پشه چون باشد لمیدن زیر توری بهتر است
پول وقتی کم شد اجناس ضروری بهتر است
در
|
|
|
|
|
هر کس قیمتی دارد
با طعمه ها هماهنگ شوید
این نقاب کیست؟
... با احترام ستایش کنید
|
|
|
|
|
قیمت ناز تو از قند و شکر بیشتر است
گرچه ناز تو گران است،خریدن دارد
|
|
|
|
|
طبیب افسرده تر... م کرد ...
رفتم نزد طبیب ...
که کارش برطرف کردن تب بود ...
|
|
|
|
|
سه گِرمه ها
اتوماتیکِ قرنند
هی بازشان می کنیم
باز، بسته
|
|
|
|
|
بیهوده گذراندن روزای جوانی.
|
|
|
|
|
نوشته ها بهانه است
فقط می نویسم که یادآوری کنم
دلم می زند ضرب تو را...
........
نوشته ها کوچکن
|
|
|
|
|
وقتِ اذانِ
مغرب و
افطار و
ربنا...
من آرزو کنم تو برآورده می شوی؟!
طاهره_اباذری_هریس
|
|
|
|
|
می خواهم تمام نور عشقمون درون خواستن با هم بودنمون باشه
تمام لحظه هایی که طراوتش را بشه از ترک لبها
|
|
|
|
|
عشق دردل همچنان کار مسیحا میکند
آرزوی خفته را در سینه احیا میکند
|
|
|
|
|
سالها گفتم ترا من دوستت دارم پری
|
|
|
|
|
ای شبیه ترین نقطه به نیایش پندار
ای کنعانی ترین برده ی مصر باستان
|
|
|
|
|
الو ؟
هیچی
با لباس آبی ت بیا
|
|
|
|
|
سالهاست به دنبال تو می گردم...
|
|
|
|
|
ستمستان من
برده کجا یار من قلب ستم وار من
پشت در بسته باز خانه ی بیزار من
خواب زده گشته روز در شب
|
|
|
|
|
تا در آن لحظه نظر بر سر و رویش افتاد
|
|
|
|
|
من حذر کردم از این عشق که پیرم میکرد
|
|
|
|
|
توچه هستی تو که هستی ای خدا
ای که هستی خالق ما آدما
|
|
|
|
|
رفیق من ، تو که گفتی همیشه می مانی
|
|
|
|
|
اولین عشق همیشه اتفاقی شروع میشه
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد گرانقدرم سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)....
|
|
|
|
|
باتلاق خاطراتت
قاتل لبخندهای من ...
|
|
|
|
|
سرنوشت گذشت ای کاش بازازسرنوشت
|
|
|
|
|
گل های بهاری آگاهند که غمی در سینه دارم
بلبلان مست می دانند چه سوزی برلب دارم
ستاره های آسمان
|
|
|
|
|
سخت است بی تو زندگی کردن...
|
|
|
|
|
برای قلب خودم پادشاه می سازم
میان این همه بیراهه راه می سازم
چرا همیشه تو از کاه کوه می سازی؟
چر
|
|
|
|
|
آبشار انوار دیریست
که بر پیکره ی رنجورم
نپاشیده است .
|
|
|
|
|
قسم به قطره های اشک و گونهٔ ترم
قسم به قلبِ پاک و پُر زِ مِهرِ دخترم
|
|
|
|
|
فتنه گاهی ظاهرا دانا و اهل علم بوده
فتنه شاید واقعا بی بار و بی بر بوده باشد
|
|
|
|
|
در ره تدبیر دهان دوختن
به که جهانی به زبان سوختن
|
|
|
|
|
ای آنکه نگاهم به نگاهت شده درگیر
از تیر نگاهت بکشد قلبِ سرم تیر
|
|
|
|
|
اگر به کُنج خرابات مست مستی، باش ...
|
|
|
|
|
آغازی دوباره در تلاطم چالش های زندگی امیدی تازه را زنده می کند...
|
|
|
|
|
به زخم سینه گر مرهم نیامد
|
|
|
|
|
از سفال رشک هستی شوکرانی می رسد...
|
|
|
|
|
بیهوده ترین قسمت تاریخ تو هستی
ای عشق ! از آن روز که بر دل ننشستی
|
|
|
|
|
عمریست که با خوب وبدم می سازی.....
|
|
|
|
|
بودن به کنار آن نگارم چه قشنگ است!
|
|
|
|
|
ردپای تو ی جاده می گه بسه بی صدایی
ديگه منتظر نمی شه تا تو از جاده بيايی
هنوزم عطر نفسهات داره
|
|
|
|
|
دیدن رویت برای من خیالی بیش نیست
|
|
|
|
|
روزگار وفا ندارد طاقت خوبی ندارد.....
|
|
|
|
|
اینکه هر جمعه فقط حال پریشان دارم
مثل این است که با فاجعه پیمان دارم
بشکن این رسم و بیا تا که جه
|
|
|
|
|
گل زرد تو سبزه ها واه که چقدر صفا داره
گل خوب اما رزه که مژده واسه ما داره
تویِ باغ زندگی اگه نباش
|
|
|
|
|
گفتم ز تو یادی نکنم تا به قیامت
|
|
|
|
|
ای نقش چاکاچاک ِ
سرخ سینه ی بهار!
پیچیده
بوی پیرهنت!
در کوچه پس کوچه های انتظار!
پیچیده !
|
|
|
|
|
شوق پرواز در چشم های توست..
|
|
|
|
|
... .گل مهتاب مقدس. ...
ای که زیباترین لبخند خدائی...
ای تو بیتا گل مهتاب مقدس...
|
|
|
|
|
هميشه مصرع آخر «فريب» مي چسبد
|
|
|
|
|
میشناسم من کسی را با حجابش دل ربود
پس تو با رنگ و لعابت عشق را معنا نکن...
|
|
|
|
|
پناهِ خدا
هنگام که
شاعرِ آزادی
|
|
|
|
|
-درختی
بار داده بود
در فصل جنگ-
|
|
|
|
|
نمی ترسد که چشم از سایه او بر نمی دارد
به زلفت هرکه عاشق شد دلش مو بر نمی دارد
کسی که سالها دنبال
|
|
|
|
|
خیس احساس زیر باران در کنار پنجره
شعر می بافتم با نگاهت در حصار حنجره
|
|
|
|
|
دیشب تمام شعرهایم گریه کردند...
|
|
|
|
|
دیگر خود را پیش بینی نمی کنم
روبروی پیکاسو نشسته ام
به کلاغی که روی شکم اش نشسته، قار قار میخندم
|
|
|
|
|
گر خدایه ما یکی ست – دعوا چه است
|
|
|
|
|
باید تو نارفیقی، با چشمِ باز بخوابیم
|
|
|
|
|
با دستات می بده خرابم امشب
|
|
|
|
|
در استان کوییت تنها سوار عشقم
من مشق عشق کردمَ حرمان عشق من رفت
|
|
|
|
|
دست هایم در گلو خشکیده اند
دیگر از باران ندارم انتظار.
سمیرا_عزیزی
|
|
|
|
|
کشته به هر نگاهت
از چشمان خونریزم
لایق ترین خونبهایم
نگاهی دیگر است
من آخر
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۹۸ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |