يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ خیال شاعر رسول محمدی(خیال)
|
|
... .فخر عظیم. ...
جز خداوند...
نام احمد...
علیست...
جز محمد...
نام حیدر...
فاطمیست...
|
|
|
|
|
... .انسان زیبا. ...
در این وادی...
که هر صحرا به خود دارد...
یکی چوپان کنعانی...
خوشا آن چاه آ
|
|
|
|
|
... .مرا برگردان. ...
مرا برگردان به لحظه ای که همنفسم بودی...
جانم به فدایت روزی نفسم بودی...
|
|
|
|
|
... .دل داده ی آدم. ...
صد گریه...
خندانم کنی...
صد خنده...
گریانم کنی...
|
|
|
|
|
... .آرزو. ...
دیشب وقت سحر...
به تمنای تو لب باز کنان...
رو به خدا من گفتم...
|
|
|
|
|
... .سایه ی محمد(ص). ...
علی ای فاتح منصور...
علی ای محرم محمود...
علی ای تراب مسجود...
علی ای م
|
|
|
|
|
... .به همین سادگی. ...
گاهی دلم می خواهد خودم را بردارم...
و از هزارتوی خاطراتت بروم بیرون...
|
|
|
|
|
... .گل مهتاب مقدس. ...
ای که زیباترین لبخند خدائی...
ای تو بیتا گل مهتاب مقدس...
|
|
|
|
|
... .بهت زده ام. ...
بهت زده ام...
بهت زده ای...
شبیه بدحالیه...
دانه ی لوبیاای...
|
|
|
|
|
... .دوستت دارم. ...
من هنوز برای دیدن تو...
هر روز پیاده روها را ورق می زنم...
به تمامیت راه سوگ
|
|
|
|
|
... .تنگ نظر. ...
از دل تنگ نظر من...
سخاوت نچکد...
|
|
|
|
|
... .ده روز دیگر. ...
دستم از جیبم بیرون نمی آمد...
داشتم زمین را...
زیر پاهایم لح می کردم...
|
|
|
|
|
.. .شیرین مجنون. ...
رخ شیرین تو...
فرهادم کرد...
|
|
|
|
|
.... .خیال. ...
شعر...
واژه ایست بی رنگ...
و قلم...
سایه ایست پر حرف...
و تو همچون من...
لبریز
|
|
|