يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
|
|
تقدیم به استاد گرانقدرم سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)....
|
|
|
|
|
باتلاق خاطراتت
قاتل لبخندهای من ...
|
|
|
|
|
سرنوشت گذشت ای کاش بازازسرنوشت
|
|
|
|
|
گل های بهاری آگاهند که غمی در سینه دارم
بلبلان مست می دانند چه سوزی برلب دارم
ستاره های آسمان
|
|
|
|
|
سخت است بی تو زندگی کردن...
|
|
|
|
|
برای قلب خودم پادشاه می سازم
میان این همه بیراهه راه می سازم
چرا همیشه تو از کاه کوه می سازی؟
چر
|
|
|
|
|
آبشار انوار دیریست
که بر پیکره ی رنجورم
نپاشیده است .
|
|
|
|
|
قسم به قطره های اشک و گونهٔ ترم
قسم به قلبِ پاک و پُر زِ مِهرِ دخترم
|
|
|
|
|
فتنه گاهی ظاهرا دانا و اهل علم بوده
فتنه شاید واقعا بی بار و بی بر بوده باشد
|
|
|
|
|
در ره تدبیر دهان دوختن
به که جهانی به زبان سوختن
|
|
|
|
|
ای آنکه نگاهم به نگاهت شده درگیر
از تیر نگاهت بکشد قلبِ سرم تیر
|
|
|
|
|
اگر به کُنج خرابات مست مستی، باش ...
|
|
|
|
|
آغازی دوباره در تلاطم چالش های زندگی امیدی تازه را زنده می کند...
|
|
|
|
|
به زخم سینه گر مرهم نیامد
|
|
|
|
|
از سفال رشک هستی شوکرانی می رسد...
|
|
|
|
|
بیهوده ترین قسمت تاریخ تو هستی
ای عشق ! از آن روز که بر دل ننشستی
|
|
|
|
|
عمریست که با خوب وبدم می سازی.....
|
|
|
|
|
بودن به کنار آن نگارم چه قشنگ است!
|
|
|
|
|
ردپای تو ی جاده می گه بسه بی صدایی
ديگه منتظر نمی شه تا تو از جاده بيايی
هنوزم عطر نفسهات داره
|
|
|
|
|
دیدن رویت برای من خیالی بیش نیست
|
|
|
|
|
روزگار وفا ندارد طاقت خوبی ندارد.....
|
|
|
|
|
اینکه هر جمعه فقط حال پریشان دارم
مثل این است که با فاجعه پیمان دارم
بشکن این رسم و بیا تا که جه
|
|
|
|
|
گل زرد تو سبزه ها واه که چقدر صفا داره
گل خوب اما رزه که مژده واسه ما داره
تویِ باغ زندگی اگه نباش
|
|
|
|
|
گفتم ز تو یادی نکنم تا به قیامت
|
|
|
|
|
ای نقش چاکاچاک ِ
سرخ سینه ی بهار!
پیچیده
بوی پیرهنت!
در کوچه پس کوچه های انتظار!
پیچیده !
|
|
|
|
|
شوق پرواز در چشم های توست..
|
|
|
|
|
... .گل مهتاب مقدس. ...
ای که زیباترین لبخند خدائی...
ای تو بیتا گل مهتاب مقدس...
|
|
|
|
|
هميشه مصرع آخر «فريب» مي چسبد
|
|
|
|
|
میشناسم من کسی را با حجابش دل ربود
پس تو با رنگ و لعابت عشق را معنا نکن...
|
|
|
|
|
پناهِ خدا
هنگام که
شاعرِ آزادی
|
|
|
|
|
-درختی
بار داده بود
در فصل جنگ-
|
|
|
|
|
نمی ترسد که چشم از سایه او بر نمی دارد
به زلفت هرکه عاشق شد دلش مو بر نمی دارد
کسی که سالها دنبال
|
|
|
|
|
خیس احساس زیر باران در کنار پنجره
شعر می بافتم با نگاهت در حصار حنجره
|
|
|
|
|
دیشب تمام شعرهایم گریه کردند...
|
|
|
|
|
دیگر خود را پیش بینی نمی کنم
روبروی پیکاسو نشسته ام
به کلاغی که روی شکم اش نشسته، قار قار میخندم
|
|
|
|
|
گر خدایه ما یکی ست – دعوا چه است
|
|
|
|
|
باید تو نارفیقی، با چشمِ باز بخوابیم
|
|
|
|
|
با دستات می بده خرابم امشب
|
|
|
|
|
در استان کوییت تنها سوار عشقم
من مشق عشق کردمَ حرمان عشق من رفت
|
|
|
|
|
دست هایم در گلو خشکیده اند
دیگر از باران ندارم انتظار.
سمیرا_عزیزی
|
|
|
|
|
کشته به هر نگاهت
از چشمان خونریزم
لایق ترین خونبهایم
نگاهی دیگر است
من آخر
|
|
|
|
|
ترس بر خنجر نیش
با خدعه ای خفتان
مملو از گناه
پهن در سرنوشتی معیوب
آواره هزاران روز
|
|
|
|
|
... .بهت زده ام. ...
بهت زده ام...
بهت زده ای...
شبیه بدحالیه...
دانه ی لوبیاای...
|
|
|
|
|
من دیوانه باز امشب بجای خواب می میرم
|
|
|
|
|
یادمان باشد
عشق
اولین فلسفه ی انسان بود
یادمان باشد
عشق
مثل خورشید که بالا سر ماست
روشنی بخ
|
|
|
|
|
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
|
|
|
|
|
سراغ از من نمی گیری ببین دنیای من لنگ است
|
|
|
|
|
او پیامبر بود و از سمت خدا آمده بود
راه بلد بود از برای راه راست آمده بود
بت شکن بود از حرا آمده
|
|
|
|
|
زمین خوردم چهرا خوردم چرا "چُم"
بدان از درد توتُـم کرده بودم
|
|
|
|
|
روزی مرا از درگهش بیرون کشیدی
من ماندم و ناچار بر درد و صبوری
غیر از خدا هر کس نبود آگه
|
|
|
|
|
این روزاکه ندیدمت
چقدرخدادربدرم
همدم من گیتارمه
باسنتوربرادرم
|
|
|
|
|
ای قامتی رَعنا گوزی شهلا بویی بسته
|
|
|
|
|
ای آنکه دعاهای شبم پشت سرت هست
آیا تو هم از حال دل من خبرت هست؟
|
|
|
|
|
نه ، قرعه ے من شگون ندارد چه کنم
|
|
|
|
|
به خـانه نفـوذ ترک و تازی ممنوع
داعشبازی و فـرقهسـازی ممنوع
آندست درازی بهخودت سیلی زد
همسـای
|
|
|
|
|
اینک این خاک سیه بالین من
زائر اینجا شدی یادم بکن
|
|
|
|
|
تا که نقش روی تو افتد میان برکه ای
حضرت ماه ازغم وشرمش هلالی میشود
|
|
|
|
|
دلی دارو ندارم را به تو بخشیده ام ارزان
|
|
|
|
|
گمان کردی که سیلی میزنی برصورت من
گمانت اشتباهی دردناک است
|
|
|
|
|
ربودی خواب خوش از من چنین با غصه بیدارم
|
|
|
|
|
این مرد
در چپ ترین نگاه اش
درد دارد
می خواهد...
|
|
|
|
|
از ریشه برون رفتم تا راه دگر گیرم
من دختر رز دیدم دادم پی او ایمان
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۹۱ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |