(( چُم، چرا توتُـم ))
شبی ، ترک تنعم کرده بودم
گمانم سرکه در خم کرده بودم
میان مه ، ندیدم روی مه را
مسیر آسمان، گم کرده بودم
اگر شیطان شرارش شعلهور گشت
دل و جان را چو هیزم کرده بودم
زمین خورده پر از زخم زمانه
به هر دردی تبسم کرده بودم
تو شاهد بودی و دانی گلو را
چه بغضی پرتراکم کرده بودم
( من از بیگانگان هرگز ننالم )
که عادت نیش کژدم کرده بودم
نفهمیدم لباس میش تن داشت
پلنگی که ترحم کرده بودم
کنون لبریز دردم از رفیقان
همین آن که تجسم کرده بودم
ندارد ترجمه این زخم، تألیف
صبوری در تألم کرده بودم
زمین خوردم چهرا خوردم چرا "چُم"
بدان از درد توتُـم کرده بودم
نمیدانم تو میدانی چه خونی
به جان و دل، و مردم کرده بودم
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
چه حیف و میل، گندم کرده بودم
پ ن ۱ :
"چُم"(chom)=چه میدانم، نمیدانم
"توتُـم"(tootom)=از داخل فروریخته
"چرا توتُـم" = میدانم از داخل فروریخته
پ ن ۲ :
برای کارشناسی و بررسی دلایل ریزش
سقف خانهای قدیمی(خشت وگلی)
به محل رفتم، صاحبخانه پیرزنی بود؛
لبریز واژهها و اصطلاحات ناب کرمانی،
پر از حرف شنیدنی و کلا حرف نداشت!
پرسیدم: چی شده؟ چرا سقف ریخته؟
نگاهی به سرتاپای من کرد، بعدش
زیرلب خندید و گفت: "چُم"
دوباره پرسیدم: نمیدونی چرا سقف ریخته؟
اینبار با اطمینان گفت : "چرا توتُـم"
دو پاسخ کوتاه او ((چُم، چرا توتُـم))
تنها سه کلمهی دو، سه و چهار حرفیست
اما دهها جمله هست و صدها مفهوم دارد!
پ ن ۳ :
در واقع او بررسی کارشناسانه را انجام و
علتالعلل ریزش نه تنها آن سقف، بلکه
سقفهای زیادی را به درستی شرح داد!
دیوار خشتی با گذر زمان و عوامل زیاد
از داخل فرو ریخته و ظاهرش سالم بود.
با آنهمه ادعا، قافیه را کامل باخته بودم
اما، این قافیه باختن را دوست داشتم.
اگر قافیهای باختم، قافیهها یافتم...
علی اسماعیلی ، سوم بهمن ۱۳۹۵
سلام
زیبا قلم زدید
خیلی هم جالب بود حکایت این خانم