پنجشنبه ۳ خرداد
|
|
بی عشق
شیراز از حافظه خواهد رفت
بیروت را جنگ خواهد کشت
و پاریس، آهنپارهای بیش نیست
|
|
|
|
|
شعری کودکانه در مورد شکر نعمت و دعا کردن ...
|
|
|
|
|
هر شب
بر حوضچه ی مَه
مهتاب...
خیره چشمان
بر
تُنگ آب بی ماهی!
بر کران کردهی دور
راهت...
ز
|
|
|
|
|
شهر من،دنیای من فقط تویی
تو تموم سهم من از خدایی
|
|
|
|
|
وقتی عاشقم به جسم و جون خاک
وقتیکه خدای مستی میشه تاک...
|
|
|
|
|
ای شب که گفتی می روم فردا می آید!
با من بگو کی فصلِ شادی ها می آید
تا کی سرِ این کوچه ؛ بنشینم
|
|
|
|
|
گرچه از ارزش می افتد هر چه تکراری شود
بوسه های تو ولی لطفش مکرر بودن است
|
|
|
|
|
عشقِ من این تویی یا که خواب می بینم
|
|
|
|
|
با غمی بر دوش/خیره بر ره بود
|
|
|
|
|
به عشق و زندگی رقصید به شهناز لبان تو/ به موی دختران یادت تو نور جاودان هستی
|
|
|
|
|
تازیانه دوری بر بدن نحیفم نشست
رد آن بر پیکرم همچون رز گلگون شدس
میخورد سیلی دلتنگی بر صورتم
گیسو
|
|
|
|
|
درون چشم هایت دیده ام من قدرت حق را
|
|
|
|
|
در رابطه با رحلت حضرت فاطمه معصومه سروده شده.
|
|
|
|
|
چشمم به جمال یار روشن شده است
|
|
|
|
|
مثل نیلوفر مردابم من
پای در آب و دلم حسرت خشکی دارد
هر زمان منتظرم میر غضب در حمام
تیغ را بر رگ
|
|
|
|
|
ای شعر اگر چه تازه و تر باشی؛
|
|
|
|
|
گناهکاران به بهشت می روند و نیک عللند
چنان سکوتی مرا بلعید که صداها بر گوشم خفه میشدند
|
|
|
|
|
باز هم سخن از دلتنگی و دوری
|
|
|
|
|
مستیم دیر نپاید که چنین بی سرو پایم
نه علیم ته ولیم ،مخلص و عبد و رهایم
مستیم عاشقی او ،هستی
|
|
|
|
|
یک ارزوی مرده شناور به روی اب
قلاب تو به تور تنش گیر میکند..
|
|
|
|
|
باریدی و رنگین شده فصل بهارم
بر چشم تو دلبستم و شد افتخارم
|
|
|
|
|
هرکس به تمنای وصال دل یار است
|
|
|
|
|
برخیز جهان روشن از آینده ی توست
|
|
|
|
|
در کابوس کودکی ام
اردویی به پاست
طعم موشک را
می چشد...
|
|
|
|
|
ازاین شادم ، که تو تسکینِ دردی
|
|
|
|
|
می بنوشم می بنوشم از شراب چشم تو
وای بر من وای برمن می نباشد چون نباشد چشم تو
|
|
|
|
|
بی صدا گویی خدا، چوب گم کرده و
بینوا، موسی عصا؛
|
|
|
|
|
من کیم؟انکه از هجرت ،ببُریده نفسم
|
|
|
|
|
میتـوان بـا سیـم و زر حـتّی شـرافـت را خـریـد
"اسم و رسم بـرهم زدن هم مادی و مالی شـده"
|
|
|
|
|
تو ای شبگرد بی پروا، کجا گردی در این ظلمت...
|
|
|
|
|
دلبر که جان فرسود ازو... ـ
|
|
|
|
|
هر آلبالو ، یک قطره خون سرخ است، که از مژه ی درخت، می چکد بر خاک ها و جویبارها...
|
|
|
|
|
من به دیواردلم شعراز منتطر یار می نویسم
همه ار درد و فراغ تو زدست زمانه ی خار می نویسم
گر
|
|
|
|
|
این جهان بی تو محال است به سامان برسد
دست دلدار محال است به دامان برسد
|
|
|
|
|
می شود روزی بیایی ، همدم و یارم شوی؟
سر بگیرد آشنایی و تو غمخوارم شوی؟
می شود گاهی برایم باز طنا
|
|
|
|
|
از درد عشقت تا به کی لبریز باشم؟
|
|
|
|
|
رخِ خوبت بدامم کرد بانو
عالم بنامم کرد بانوغم
بهار سبزو پاییزم کجایی
که دل تنگی تمامم کرد بانو
|
|
|
|
|
بانوی بهار است و پر از روسری زرد
|
|
|
|
|
تو چو آبی منم آن ماهی محتاج به آب
|
|
|
|
|
کودکی در لاف افتادن به چاه من منست
|
|
|
|
|
دنیا همه کارش هیچ هیچ است
|
|
|
|
|
تو صاحب خانه ی قلبی تو را مهمان نمی بینم
تو را ای بیکرانِ عشق بی پایان نمی بینم
تو با صد وسوسه
|
|
|
|
|
کوچ سگها......
کوچ سگها
چقدر زیباست
آن دم صبح
که بحر اذان بر میخیزیم
ظلم شده به آدمها
که
|
|
|
|
|
عشق را در میان تهی باید بدید
عشق را مانند یک گل آمد پدید
|
|
|
|
|
چون تراشید قامت انسان از قلمش
|
|
|
|
|
هر کجا اشعار این شیرین بی فرهاد را دیدی بدان
شعرهایم رسمی از نقاشی چشمان توست
|
|
|
|
|
از خودم به تو پناه میبرم
در پناه امن تو
آسمان آبی
برف سپید
برگ سبز است و
روزگار پایانی ندارد
|
|
|
|
|
✍️ ترانه
م.مدهوش❤️🔥
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی🥇
|
|
|
|
|
قهوه تلخ نگاهت ، من به مهر ، کی نوشم
|
|
|
|
|
تو ای ماه محبت بی پناهم
چه شد قصهی این مهرو نگاهم
|
|
|
|
|
در دایره ی مینا ، میگیرند یکریز حالم
در دایره ی مینو، می آورند به حالم
|
|
|
|
|
نفس
صفر تا صد اثر از قدرت الله حاجی پور
نفـــــس تریـــــن تنفســـــی گرفتـــــه قلـــــب من بســ
|
|
|
|
|
در خوش اخلاق ترین حالت ممکن بودم
رفتی از پیشم و گفتند بداخلاق شده!
|
|
|
|
|
گویند داشتن شیرین است و خیال داشتن...
|
|
|
|
|
گل از بلبل اگر نالان نباشد هم بلاخیز است
اگر نالان شود لیکن کماکان او دلاویز است
نباشد هم کماکان ا
|
|
|
|
|
در خیالت پنجره با باد بازی می کند
|
|
|
|
|
قمار زده را پروایی پول ندارد
|
|
|
|
|
ای جاهلان چندرو ما را قضاوت می کنید؟!
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۸۸ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |