يکشنبه ۲۷ آبان
اشعار دفتر شعرِ دفتر شعر خزر شاعر خزر رسولی
|
|
چه بی مهابا شدی تار و پودم
بی تو با دنیایی غریبه بودم
شب شدم و تویی تو تک ستاره م
بیا عزیزم که ش
|
|
|
|
|
سایه ی تنهاییِ شب
پرده زده رو بی کسی
تو این همه رنگ سیاه
تویی که دادم میرسی
|
|
|
|
|
لب ساحل که میرم خیره به موجا که میشم
تو خیالم موج موهاتو فقط دست میکشم
|
|
|
|
|
شهر من،دنیای من فقط تویی
تو تموم سهم من از خدایی
|
|
|
|
|
صبح امید منی از پس ابر
من ایوبم و تویی آن کوه صبر
پیِ پروانه شدن میگشتم
شدم آن طعنه ی معروف به گ
|
|
|
|
|
قهری و کار دل من
شده هی دیدن عکسات
نمیتونم با غرورم
بگیرم مثل تو ،دستات
|
|
|
|
|
لای هر برگِ کتابم یه گل از تو مونده
خاطره های نرفتت عطرشو پیچونده
|
|
|
|
|
همه ی شمع ها رو باز
میچینم رو پنجره
طرح عکست میبینم
بغض مث یه خنجره
|
|
|
|
|
تو بی نهایتی تو اوج رویا
که عمق بیداری به تو رسیده
تو عالمِ بودنِ با تو موندن
خدا واسم خنده هات
|
|
|
|
|
بوی نارنج
بوی بارون
قاصدک،باد بهاری
شده یکبار واسه من تو
از خودش خبر بیاری؟
|
|
|