شنبه ۸ ارديبهشت
|
|
کمان ابروی یارم چو حلقه ی زحل است
|
|
|
|
|
شب است و من تنها
کنون میان ترانه ها
نه سبزی،نه شادی
اینجا میان خانه ها
|
|
|
|
|
مرا به آغوش کشیده ای
در شعر هایت
|
|
|
|
|
بی ریایی بزرگترین وصف عاشقی ست . بداهه
|
|
|
|
|
زنگ خبر دار تو هر صبحگاه
پر كند آواي شكـــوفا يي ام
|
|
|
|
|
تو حروف رمز قرآنی، علی!
باز امشب غرق سرگردانی ام
رهنورد جاده ی حیرانی ام
در تمام هستی
|
|
|
|
|
بیار باده که سمع و نظر بیاراییم
به عشق از دل و دیده هنر بیاراییم
|
|
|
|
|
غزل : انسانیت
{{ از دفتر : با نام تو }}
ذیفر
|
|
|
|
|
در نیمهشببیادتوبیدارماندهام
|
|
|
|
|
گویند ز پیمانه ننوشید حرام است...
|
|
|
|
|
به دسته دسته شهداي پاكمان افتخار ميكنيم
به پدر و مادر خواهر برادرمان افتخار ميكنيم
|
|
|
|
|
عاشق به این دنیا به مویی هم نظر دارد
چون مثل خورشیدست وچشمی شعله ور دارد
عاشق همیشه از غم معشو
|
|
|
|
|
تو در گلوی شعرهایم گیر کرده ای
|
|
|
|
|
خوشم که گلشنِ عمرم ندیده خار تمنّا
عزیزِ فقر بماندم نگشته خوارِ تمنّا
|
|
|
|
|
ممتحن هر روز مارا امتحانی دیگراست
دل بیغما میبرد مقصد جهانی دیگراست
|
|
|
|
|
دوباره آغاز می شود جنگ
با شلیک هوایی ...
سربازان
از ذوق آتش بس
کبوتر صلح را در آسمان
ندیده
|
|
|
|
|
جان در طلبت تا در مقصود دوان است
غافل ز در كعبه كه مامور تو پيداست
|
|
|
|
|
من دعا می کنمت عین خود نفرین است
کاش روزی بشوی عاشق همتای خودت ...!
مریم_صفری
|
|
|
|
|
از كاش !به هيچ جا نرسيده است كسي...
اي واي از آن روز كه هرگز نرسي...
|
|
|
|
|
آسمانا! نکند تو هم
سنگدل گشتهای که چنین،
سنگسار میکنی با تگرگ،
پیکرِ
لالۀ بر ...ار؟!!!
|
|
|
|
|
و گیلاس قافله سالار پر می شد..
|
|
|
|
|
تو را نگاه ميكنم/ شبيه قرص ماه كاملي...
|
|
|
|
|
مرا هر لحظه می خوانی و از تکرار می ترسم
|
|
|
|
|
دلم خوش است همیشه برای من باشی
چه فرق می کند اصلا؟!... خدایِ من باشی
دُرُست پُشتِ همین بیت ها، ق
|
|
|
|
|
عاشق که باشی بی ثبات و بی قراری
|
|
|
|
|
بازهم جستم پری را در کویر
|
|
|
|
|
از دل مردادم نبض عشقم تند است
آتشم را کم کرد مهر آن میزانت؟
|
|
|
|
|
شاید بروم از نظرت با چمدانم
اینبار به سر آمده انگار توانم
|
|
|
|
|
پاییز معشوقه ی چشم به راهی ست
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
بی سبب مدت هاست اشک را حوصله کردم
چون سکوتی در کویر روی شن ها, آغوش تو را در خ
|
|
|
|
|
از نعرۀ مستانۀ ت...زی...نهها
تلختر گشتن ریشخند سکّهها
...و فراختر شدن ت...تِ
غ...ل...ن
|
|
|
|
|
تو با جان منی اما کجایش را نمی دانم
|
|
|
|
|
ببوس سینه ی من را که بعد از این تنها...
|
|
|
|
|
آخر صبوحی بشکند خواب خوش خمّار را.....
|
|
|
|
|
قدر مادر را چقدر میدانیم در این دنیا، ای بیچاره مادر
|
|
|
|
|
الا عاشقی هایم ارزانیت
به قربان چشمـــــان بارانیت
|
|
|
|
|
مسلمان جوان از چه ؛ همیشه غرقه در خون است
چو فرهاد هم سر و هم سنگ و تیشه غرقه در خون است
|
|
|
|
|
مثل موهای خودش حال مرا در هم ریخت ...
|
|
|
|
|
بدنبال عشق واقعی.
عشق معنوی.
|
|
|
|
|
جنگ است همه سکه و دینار به باد است
آرایش چشمان تو تکلیف جهاد است
|
|
|
|
|
نمیدانم کجا گمت کردم
شاید همین خیابان بغلی بود
یا کنار آن دکه ی روزنامه فروشی
یا شاید هم در
|
|
|
|
|
وز رخ زرد خزان جامه به باران زده ای
موسم آینه از برف به پاکان زده ای
|
|
|
|
|
دلبر من راه ورسم دلبری اینگونه نیست
دلبری هرچند باشد سر سری اینگونه نیست
گرچه مانند عسل سیرینی
|
|
|
|
|
بهر باورِ پرندگان مَهجوُی،
هرگز، نه نیاز به رنگ و توجیه؛
کافی است که راه مَه را
ندهی نشان
|
|
|
|
|
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
|
|
|
|
|
کجایِ آینه حیرت گرفت چشمت را؟!
|
|
|
|
|
ترورعود به دست گروهک ترومپت .
گوشه گیری ویولون با حضور ظهوری .
|
|
|
|
|
چشم های آبی اش بر من هجوم آورده بود
|
|
|
|
|
بعد تو آرزوی من یه خواب آروم دیدنه
اون لحظه بارون میومد دوباره بارون میزنه
|
|
|
|
|
من خسته از چقدر احتمال ها...
|
|
|
|
|
ما تا رخ محبوب نبينيم، چنينيم
ما عقل و خرد را به نگاهي بنشينيم
گر محتسب و صوفي و زاهد بگذارن
در
|
|
|
|
|
زرد است نشان و شهرتش " پاییز " است
با آمدنش حیات حزن انگیز است
|
|
|
|
|
امروز هنوز اول پاييز است ...
|
|
|
|
|
بانوی خیال ناگهانی رفتی
در اوج نیاز و بیقراری رفتی
|
|
|
|
|
آب به گوشه نشست با دل و حال خراب
گفت نگر حال من چون همه جا شد سراب
|
|
|
|
|
دلتنگم عجیب!
باز دلتنگ دمی. . .
|
|
|
|
|
یا که شاید جرئت بدهد شاهرگ سرخ طپش را دستت
|
|
|
|
|
خوب من از دیوانگی هایم نرنج
|
|
|
|
|
من بغض کردم ، گریه ات نگیره
این حال مرگ و یادم نمیره
دیگه شمال ام ، دریا نداره
چالوس بی تو
|
|
|
|
|
موج ها از خانه بیرون می زنند
چون شهید̗ دیگری آورده اند
|
|
|
|
|
دردم از نان است ودرمان هم زنان
او گران شد من لبم آمد به جان
او گران شد ضعف من آمد به تن
سست
|
|
|
|
|
اقبال کهن دهد مرا درد خزان.
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۹۶ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |