به نام او که اوست بی سبب مدت هاست اشک را حوصله کردم چون سکوتی در کویر روی شن ها, آغوش تو را در خیال واهی ام حس کرده ام تن من در نوازش های بی رحم تموذ, چون زمینی بی آب, زیر خشم خورشید,, در عذابی بی رحم, ترک خشت شده است با تو هستم ای باد با تو هستم, که از سوی گیسوان محبوبه ام می آیی خبر از دوست بیار راستی لبانش چون همیشه سرخ است ؟ راستی حلقه مهر مرا, حلقه انگشت آن دست لطیف کرده است ؟ گیسوانش زیر آن چارقد غیرت من پنهان است ؟ یا که در باد بهر نگاهی حیض, رقصان است با تو هستم ای باد, باده ای از نفسش سوی من آر مژه ای از بر آن پرتو آفتاب بهر من آر روی لب های ترک خورده من, گذری کن, وزان شو بوسه ام را برسان بر لبان سرخش نکند عاشق محبوبه این مرد شوی چارقدش را بگشا برسان دست مرا که نوازش کند ,آن گیسوی رها نکند عاشق محبوبه این مرد شوی خبر از نی نی چشمانش آر تو به نجوا برسان راز مرا که هنوزم این مرد, گر چه در راه گورکی پای نهد, چون همیشه, و چه ساده دوستش دارد گر چه در بادیه خاک, خاک شدم خاک پایش بهر گورم آور بوسه ام را برسان روی تنش با تو هستم ای باد چارقدش را بگشا, سوی من آر نکند حیض شوی نکند عاشق محبوبه این مرد شوی نفسم سکسکه بودن اوست چارقدش را بگشا و کفن بر تن بی جانم کن با تو هستم ای باد نکند خبر مرگ مرا,سوی محبوبه عریان ببری بوسه ام را برسان در کنارش تو بمان نکند چشم به عریانی محبوبه من باز کنی نکند عاشق محبوبه این مرد شوی نیما آسمند 1395/7/1 21:43
دروددد
زیبا بود