جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
دست در دستان نم نم باران دارم و ...
|
|
|
|
|
ما را دوست بدار
از ورای شهرهای سوخته
و کودکان سوخته
و نسل های سوخته
ما را دوست بدار
هزار دوشیزه
|
|
|
|
|
دیگر
اشاره های خدا، بی ثمر است
چون ناقوسی،
پیچیده در ردایی خشن
ـ هوسهای درونی ام را پن
|
|
|
|
|
بی تو لیلی تا ابد زار و پریشان می شوم...!
|
|
|
|
|
سُر می خورد
سورتمه ی شعرم
بر سپید خیال تو...
|
|
|
|
|
چه تماشایی بود به گل نگاه گلدان
تکیه داده بود گل به خاک های گلدان
گل زیبا دل برده بود از گلدان
|
|
|
|
|
بقایم برابر با فنایم
حکایتم از عشق تو
تنها مانده ام در خیال روی تو
لحظه هایم دیدار تو
|
|
|
|
|
جایت دقیقن همین جاست
کنارم... کافه ی دنجِ انتهای خیابان
یک قهوه ی تلخ، شیرینی نگاهت....
|
|
|
|
|
آنلحظهکهتودلمرفومیکردی
ایکاشکمیتوجستجومیکردی
|
|
|
|
|
مثلِ سربازِ غریبی که به راهش خطر است
قلبِ بیچاره ی من ، در پیِ تو در به در است
|
|
|
|
|
دل پریشان شد نسیم از طُره مشکین تو
گلشنی در حسرت پیراهن رنگین تو
ای مرا ساحل ز امواج خروشان، رخص
|
|
|
|
|
شایسته است امشب
من جای تو بخوابم
ای گور سرد و تاریک
افزون کن این عذابم.
|
|
|
|
|
اي دلبرم غمين.مباش، از غم رهايت ميکنم
گر تو بخواهي نازنين ، "جانم" صدايت ميکنم
هر لحظه در دلي تو
|
|
|
|
|
پیچید حلقه ای اشک ناگه به چشم مادر...
|
|
|
|
|
من خود مو می فروشم- مشتری
|
|
|
|
|
دیگر صدای چلچله خاموش گشته است
یلدای خاطرات پر از مهر، خسته است
|
|
|
|
|
می و میخانه جانم کجاست
ساقی جانم کجاست
جام هزار عقرب جانم کجاست
|
|
|
|
|
وفاداری از زینت اخلاق است
|
|
|
|
|
نیست
بالاتر از قانون
هیچ
اینجا
پایین تر !!
|
|
|
|
|
چه خبرهای خوشی
دهکی مانده به فردا برسد
لابه لای هوسی
زیر آوار شده
|
|
|
|
|
کاری بجز
نشخوار فکری ندارم
|
|
|
|
|
وحشی صفتی که تا سحر زوزه کشید ....
|
|
|
|
|
تقدیم به جلال بی انتهای خدای عشق و محبت
|
|
|
|
|
صدای سوز کمانچه ....
دیوان حافظ روی طاقچه ....
گلهای نوشکفته باغچه ....
|
|
|
|
|
من از صیاد بی رحمی که جان را جان نمی داند هراسانم ..
|
|
|
|
|
تماشا کردن بارون
نمیچسبه ازین شیشه
|
|
|
|
|
یار من از عاشقی بیزاربود
او به بازی ،سخت شیرین کار بود
|
|
|
|
|
چه حال غریبی دارم
حالی شبیه " مجرمی بی گناه "
|
|
|
|
|
مردباشی وفقط اسب تفنگت باشد...
|
|
|
|
|
نُقـــــــــره -سااااای سَـــــــرد...
|
|
|
|
|
سیل از ره می رسد ، سیل تماشا میشوی
آخر این سیل ها، صحنه درخشان میشود
|
|
|
|
|
چقدر حال تو خوب است حال من عالی است
چه حیف جای محبت میانمان خالی است
صلیب سرخ به من گفت کشور قلب
|
|
|
|
|
وقتی غزل به دست قلم های زرد مرد
وقتی خدا نشست و به حال تو حرص خورد
|
|
|
|
|
موی خود جمع کن و در سخن اطناب نکن
|
|
|
|
|
الابذکره الله تطمئن القلوب
|
|
|
|
|
پيش از آني كه به آتش بكشي شاعر را
|
|
|
|
|
من هرزه ام ،من هرزه ام اری
من تن فروشم تن فروشم من
|
|
|
|
|
برف میبارد وسرد است خدا رحم کند
|
|
|
|
|
حال دلم بد است ولی خوب می شود
امشب به پاس لطف تو مطلوب می شود
عقلی که در نبرد دلم را شکست
|
|
|
|
|
آمدبگوش من امشب قیام عشق
بوییدمش که بفهمم مرام عشق
پیچید دورسرم گفت من فقط
مشرفم به رسا
|
|
|
|
|
بخوان استاد، دل دارد هوایت ...
|
|
|
|
|
از سکوتم بگذر و این حرف ها را گوش کن
هر چراغی جز مرا در ذهن خود خاموش کن
|
|
|
|
|
آن روزها چه بی ادعا به هم مینگریستیم
|
|
|
|
|
آنچه را صاحب کرم با ما فراوان کرده است
آشنا باخواندن آیات قرآن کرده است
|
|
|
|
|
گریه
طوفان حسودی ست
که گل سرخ لبخند را
|
|
|
|
|
بیتومگراینشبم سحرخواهدشد
چشمتنگراناین خبرخواهدشد
|
|
|
|
|
این بیت کجا بود که گم شد ته شعرم
این شعر چه کم زد که قلم باز ندارم
|
|
|
|
|
اسباب طبیعت
ای عشق نــــــــــــامدار ای دل بیقرار
ای چشم انتظـــار ای جان خود نـــثار
آتش به جان
|
|
|
|
|
بنشستم و با جان و دل خواندم از آن چشمان چون یشم
|
|
|
|
|
تا نگاه آبی ات را بر نگاهم دوختی
|
|
|
|
|
دل را به خنجر مژگان درید و رفت
|
|
|
|
|
من اگر خار ندارم چه کنم؟ بر سر هیچ کس آوار ندارم چه کنم؟
اگر از حال دلم می پرسی من به احوال دلت ک
|
|
|
|
|
اهــــــــای ادم های زمینی
دل کندم از زمین و زمانتان
|
|
|
|
|
یاد آن روزی که رفتیم پیش یار مهربونی
دست اون و باز گرفتیم ولی دیدنش گناه بود
|
|
|
|
|
منو آن شور مستی ، در شبی تار
بنالم تا سح
|
|
|
|
|
گفته بودم با تو : « این خط ٬ این نشان ... / ... آخرش ٬ احساس مان شر می شود ! »
|
|
|
|
|
رقص گیسویت به بادِ آه من را دیده ای!
|
|
|
|
|
باز باران است و خاطر بیقرار
|
|
|
|
|
آمد و نقش و نگاری به جهان زیبا زد ...
|
|
|
|
|
با اینکهدلماسیردستانشبود
امانگرانعهدوپیمانشبود
|
|
|
|
|
بايد امشب دلم از مي به تلاطم باشد
|
|
|
|
|
زمان رهسپاری فرا رسیده است!
|
|
|
|
|
خزان دگر رفت و
به سینه دل شیداست
قلم شکست از غم
و شاعرت"تنها"ست.
|
|
|
|
|
ای باغبان بگو که بلاهای باغ چیست
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۶ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |