محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 26 خرداد 1403
شهادت سربازان دلير اسلام: بخارايي، اماني، صفار هرندي و نيك نژاد، 1344 هـ ش 9 ذو الحجة 1445
Saturday 15 Jun 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
شنبه ۲۶ خرداد
دلم تنگست، نمیدانم چو من تنگست دلت ؟
شکستیم آنچـــنان در خویشتن از خویشـتن عاری
که کس در ما نمی یابـد نشـــان از خویشـتن داری
آخر عشق
دلا از کی شدی عاشق چنین بدبخت چنین فاسق
مگر تو بوده یی صادق به قولت در عمل عشق؟
مگر تعبیر
سکوت
نام تازه مردی است
...
علی رفیعی
چشم هایم خیره بر گلهای قالی مانده است
ماجرای زندگی یک جمله است
بر محیط دایره ، گوئی روان
میخوام بمیرم ندارم بهونه
سیرشدمدیگهازاینزمونه
من عاشق توهستم واین عشق عارنیست
عاشق شدن برای دل من شعارنیست
گاهی پی مقصود شتابیم و گهی از پی او دور شویم
من و تو در کلاس درس ِ "شعرناب "
مشق ِ عاشقی کردیم ...
به هواي طلوع گرمت عمريست اهل مبارزه ام.
آه از بي نصيبي مدام.
ای آن که در کمینی بر قامت کمانم . . . گر اندکی نشینی بذر امل نشانم
ای جان!!!! قلب منه دیوانه نرنجان......
قراره از دلم جدا بشی واسه همیشه
در کوچه باغ های عشق
تو را دیدم
چشمات دلم را برد
خاطره ای در دلم مرده است
با دیدن تو چشم باز می
شب ِ یلدا چه خوبه زیر کرسی
سیب از خاطر زمین می سوخت
یاس برنامه های بهتر داشت
دانه می چید از درون زمین
مثلا رونق کبوتر
کسی مرا نفهمید
و
حقیقت
فهم مرا، با واژه ها می جست...
همانگونه که:
ــ گوشی برای فهمیدن
به قلب دیگری هم که رو انداختم. اوهم گفت. بیماری. ودردت درمان دارد اما از من نه
بیاتامهربونیموندهباقی
میادازکوچههاعطراقاقی
تولدم یادت نبود...گفتی ببخش درگیرم
خیلی خوب پیچوندی...اماازت دلگیرم
همیشه توخسته ای...میگم بشی
حدیث عشق گفتند و نگفتند فسانه است
آه از آن نگاه که همیشه با من است
میان شکوفه های روییده بر شاخسار درخت
میان جویبارها و لاله های ر
غزل های حقیقی را نکن افسانه برگرد
سالهاست که رفته ای ....
اما دختری هنوز....
زمستان یعنی تو
وقتی سرد نگاهم میکنی
یعنی دست های تو
وقتی از من دورند
یعنی لب هایت
وقتی تکان
طاقتمطاقشدازغصهیبیهمنَفَسی
نهدلی هستنه دلــدار نه فریادرسی
خالى شدم از عقل..كه يارم خوشش آيد..
پایانی دیر گذر ,با کلاغ پر تمام می شود
با تو هر دم يار ديرين واژه ام منظور بود
بى تو اى محبوب خوبان جمله بى معنا رسيد
عقل از سرم بردی ،چرا دل را به یغما میبری؟
دنیا زمن بگرفتی و دین را به مغما میبری
دیکتاتور..
کسی نیست
که حرفش را بر من تحمیل می کند
یلدای من در تو خلاصه میشود
زمان دیر می گذرد
همچون آینه سفید
هر چی قدم برمی دارم نمی رسم
خسته ام
حال ، دیگر توان کاری نیست
آغشته می شوم
واژه واژه
به یلدای آغوشت
مست عطر خانه ی تن پوشت
تا نوای گذر ثانیه ها
در بلندای شب
دُعــاکن رفــته ام بـاز آیــد امـشـب
طـبـیـب درد دمــساز آیــــد امــشب
کمی چرخ زمـــــان وارو
این روزا هوای من خودش هم از نبودنت هواییه
میباره شاید بفهمه که کجای قصه اشتباهیه
نیستی اما دل من کنارته
شبای جمعه همش به یادته
شب و روز نداره بیقراریام
مست اون چشای پر شرابته
از حنجره برخاسته تا اوج قنوتم
یادم تو داده بودی آئین زندگانی
شدم اسفند و آتش در شب یلدای تو یلدا
از این شب تار صبح فردا پیداست
خسته خواهم شد
از روز های تکراری
غمی نیست
سهم من است
از آوار های رفتنت
یلدا شده لب واکن،پُر جام چو مینا کن
بر ناب مِیِ عشقش جان ودل ولب واکن
تقدیم به زیباترین واژه هستی مادر
پدر یعنی ناخدای کشتی زندگی
پدر تویی اوج پاکی،اوج بندگی
پدر یعنی کوه احساسو درد
پدر یعنی نمونه بار
سکوت،
آتشفشان خاموش
است...
پنهان رخ خورشید
پس آن همه
سیاهی ابرها
به سان
گیسوی مشکین میترا
نقاب از چهره
برگیرد
به امید ر
خورشید مو طلایی بر تنش پیراهنی زمردین
دست در دست روز می آید میهمانی در زمین
نور خورشید در روشنایی
در راه عشق تو شدم عشقی که کوچیده
یقین لبم به لبت وقت هر سخن نرسد
چنان غریب به او بوی از وطن نرسد
تورا دعوت کنم جانم به مهمانی ، شب یلدا....
ای تو کِلکِ آفرینش را هنر/
شد هنر از نقشِ تو والاگُهر
در دورهی نوجوانی عاشق شدم
واقعا معشوقهام را دوست داشتم
من آن ماهم که این غم
به یغما برده نورم
به چنگالش اسیر و
ز شادی ها چه دورم
بال و پر را بگشا تا که نبینی زندان
که دل از باد خزان در وسط گرداب است
صد بار دگر مراکه بردار کنند
سر در گمم
نمی دونم چیکار کنم
کوچه منو صدا می کند
در کوچه های تنگ
دیواری طلائی می بینم
منو به طر
خاص
--------------------------
شبیه هیچکسی نیستی واسه من بی رودروایسی
یکی یک دونه ای نمونه ای دیو
نشسته بهمن سردم به نوکِ قله ی عمر
اگر که دیر بیایی، نمــــانده هیچ اثری
میدونم راهی جز رفتن نمونده
باید تنهایی سهم من شه امشب
دارم فانوس میچینم توو راهت
باید تکلیفمون رو
فروخته ام فخري به عالم
كه تكه اي از توام
روا نباشد كه خود را عذاب كني"
روح تو در جسم من و سختي
حتی برای لحظه ای اندک ... برای تو
می خواستم مثال تو باشم ... ولی نشد
مجموع ۱۲۴۷۳۳ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک