شنبه ۱۲ خرداد
|
|
دلم برای دیدنت ،پر از بهانه می شود
منو خیال وصل تو ،چه شاعرانه می شود
|
|
|
|
|
مرا بردار
به خاک افتاده ام این بار
|
|
|
|
|
عشق،از او،لطف و احسان هم ازوست
چیست این قول و غزل،آن هم ازویت
|
|
|
|
|
ای دوست! تا که هستی، با عشق زندگی کن
زیرا کسی نداند، تاریخِ انقضا را!
|
|
|
|
|
زورق عشق تصویری عاشقانه
از دنیاهای عشق و غم و غربت
در دوران جوانی
|
|
|
|
|
ميخوام تو چشات جاده بسازم
بيام نفوذ كنم برات خاطره بسازم
|
|
|
|
|
غرقِ در تنهایی تو به اندازه ی تنهایی خود زیبایی
|
|
|
|
|
تویی لیلی ، منم مجنون و ...
|
|
|
|
|
دریافتیم وخندیدیم ،
باشد که من با زندگی
در زنج بسیارم ،
واز کنار آن بر خواستم !
|
|
|
|
|
در سماع عشق می بینم همه اعضای من
|
|
|
|
|
درون دریای خیالم غوطه ور بودم
خیال ، داشت میبلعید لحظاتم را
|
|
|
|
|
برای چشم روشنی سری بزن....
|
|
|
|
|
جهل زمانه ياران ، ما را كه ناتوان كرد
هر كار عقل و دانش، ويران و واژگون
|
|
|
|
|
امشبی را من برایت گریه کردم تا سحر
خواب بر چشمم نیامد تا زتو آید خبر
شعر گفتم ، شعر خواندم
|
|
|
|
|
غمگینم شدیدا
حالم را تو دانی
در حد مرگم
ای کاش دلم را بخوانی
|
|
|
|
|
آشفته دلی روبه درگاه خداکرد
باحال ودلی زارچنان ناله بپاکرد
زان جرعه عشقت مرانیزبنوشان
وان گوهریکت
|
|
|
|
|
مارا تاب دیدار تونیست ای ساقی
|
|
|
|
|
در عشق ببین میل به دیوانه شدن را ...
|
|
|
|
|
به تاریخ شاهیست جمشید نا م
توانا و ، هشیار و ، آگه زِ عام
بیا راسته این جه
|
|
|
|
|
هر چه گفتم که نرو رفتی پشیمان میشوی
|
|
|
|
|
رمضان ماه رحمت شدشهادت یاعلی
عالمی شدنوحه گراندرعزایت یاعلی
تووسی وجانشین اخرین پیغمبری
|
|
|
|
|
وقتی از عالم ما می گذری دقت کن....
|
|
|
|
|
یک سبد شعر شعروشعور ازشهر شور آورده ام
|
|
|
|
|
با تشکر از دو دکلماتوری که نخواستند نامشان برده شود
|
|
|
|
|
درسر زمین خیالم
زمینگیر شوم
|
|
|
|
|
در آسمان چشم تو پرواز می باید مرا
همچون قناری صد نفس آواز می باید مرا
|
|
|
|
|
بدون مقصدی عمری دویدن های تکراری
عذابم میدهد دل با تپیدن های تکراری
|
|
|
|
|
فصل سبزی از کتاب
فصل عاشقی است.
فصلی از حقیقت است
فصلی از خداست.
|
|
|
|
|
عشقِ تو،،،
تنها میراثی است که
در قلبم،
"آرامشزایی" میکند؛
شک نکن!
|
|
|
|
|
باز یابم تویی در جانِ غریب...
|
|
|
|
|
هیچ کس قلب مرا..از سر خط یار نشد
|
|
|
|
|
درک نشدیم، فاصله ها روئید
میان ما جنون تنهایی ست
|
|
|
|
|
آیا تو میدانی؟
ای دختر نقاش
با هر طلوع صبح
من نیز میخوانم
نام قشنگت را.
|
|
|
|
|
انتظار
"از من چه دیده ای که به سر می دوانی ام
چون مرغ پر شکسته به هر سو کشانی ام"
بیهوده نیس
|
|
|
|
|
من بودم و جاده
تنها و بی عابر
تا چشم کار می کرد
صحرای بی آبِ
از دور پیدا بود
شهر قشنگ تو
من هر
|
|
|
|
|
بگویید این راز بر ارنواز
نگردیده پایت بدین کومه باز
|
|
|
|
|
درمینوشتمت میان اردیبهشتِ آکنده از فلس شکوفه های سیب
|
|
|
|
|
همان روزی که صیدم کرده بودی
خودت هم خوب میدانی که عمری، خمار آلوده با جام توام من
از آن روزی که
|
|
|
|
|
شکوه جاودان اشارات شعریست به قدمت و قامت تخت جمشید شکوه و عظمت ایران باستان
|
|
|
|
|
نفس نفس میزدم برایت
تا راه یابم به...
|
|
|
|
|
زادگاه من كجاست
زادگاه من در ويرانه هاي قلب توست
مراجعه كن معشوقه ام
|
|
|
|
|
گلِ خزان زده می داند این حقیقت را
که عمرِ رفتهء خود را، چه سخت، سر کردیم!
|
|
|
|
|
محو میشد وسط پیرهنت کل جهان
جنگ در جنگ میان لب و آغوش و دهان
|
|
|
|
|
روز های خوب و زیبا/بود توی شهر گلها
یه روزی از این روزا/ یه بچه ناقلا
|
|
|
|
|
همين مردم كه مي بيني، تو خوارن1
به جاي مهربانـي ، كينه دارن
اگر فرصت بـياي
|
|
|
|
|
این روزها در اشعارم قافیه ها همخوانی ندارند
|
|
|
|
|
کاش به اندازهٔ لبخندت
تو را داشتم!
آنگاه گُسترهام از آسمان
بیشتر بود...
از کتاب (مِهرت را برا
|
|
|
|
|
من میدیدم واسه اون جون میدادی به خاطرم هست
|
|
|
|
|
شهید یوسف مقامی نوجوان شانزده ساله
|
|
|
|
|
من روزگار شمع را خواهم فروزان
هرچند کار شمع جز آزار من نیست
|
|
|
|
|
با رقص ماسه در طپش آب گم شدی
مجنون قصه ها! بت لیلا شدی مگر؟
دستم به اوجِ برق نگاهت نمی رسد
ای دور
|
|
|
|
|
خوش تر از هر آرزویی جام تاکستان توست
شوکرانی مست مستت می شود یاقوت جام
|
|
|
|
|
اندک دانستنی ها از روستای ابیانه کهن
|
|
|
|
|
درد هجر تو و این دار مکافات چه سود
|
|
|
|
|
در این دنیا جز درد و بلا چه دارم
که از همه کس در این دنیا عقده دارم
اما با در میان این همه غم
موه
|
|
|
|
|
سرد و بی روح شده ام مانند آدم برفی
|
|
|
|
|
عشق عشق است چه در کاخ چه در ویرانه
خرابت میکند چه باشی در مسجد و یا میخانه
|
|
|
|
|
دلشوره های من بعد از تو بسیاره
نیستی و تنهایی ، تنهام نمیذاره!!
|
|
|
|
|
نئونهای رنگی
برجهای قد کشیده
انسانهای خندان
|
|
|
|
|
گفتم که سرود صبحگاهی گویم
از خنده و سیب و حوض ماهی گویم
|
|
|
|
|
این همه شب تابه سحرنقد من آن فاعل بود
چونکه اثر داشت،صحبت نقد من از دل بود
دوش دیدم که رق
|
|
|
|
|
خانه غیرت مردانه چو خالیست، خرابش نکنید
چشم مرد تشنه به آب است، سرابش نکنید
|
|
|
|
|
از این شبهای تنهایی که سنگر شد سکوتِ من
از اینکه سنگرم باشد سکوتی سرد می ترسم
|
|
|
|
|
نه گردو، نه نان کنجدی، نه مربای هفت رنگ میخواهم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |