چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ سبدی باشعر شاعر سعیداعظامی
|
|
گفته بود کافری که ای خدا را شاه به خان و خان به کد
|
|
|
|
|
مرازاین پس تاب جهان میدهی? ...دل بر کوی دلبرو جانان میدهی?
دلاعازمم دگر سوی اقبال ازبکها ...چوپاییز
|
|
|
|
|
بازشهرکافر شده،کیست فتوایی بدهد
یا رب برگردان خمینی(ره) وفتوایی بدهد
بعداز این سختی سخت بنشین روبه
|
|
|
|
|
زلف در زلف چون کمند گیسو پگاه
نگار تا سحر در نسیم صبا زد نگاه
گلشن از رویای مینو تاافق میگفت
بهار
|
|
|
|
|
چه دنیای میشود..وقتی کرونا حمله میکند به شرق چین نه دیوار جلودار است ونه ابریشم ره میبندد.بگوییدجکی
|
|
|
|
|
این همه شب تابه سحرنقد من آن فاعل بود
چونکه اثر داشت،صحبت نقد من از دل بود
دوش دیدم که رق
|
|
|
|
|
آتشی افتاده در دل ،بار خدایا مددی فرما
بنده افتاده ازپا،صنمابه دلنوازی نظری فرما
|
|
|
|
|
از زلزله عشق تا دغل بازی تو خبری هست ?
همه گویند که جز من شاعر بیکاری هست
مگر ای خسرو دیوانه جز
|
|
|
|
|
شبی درخواب دیدم که تو...می ایی
هرشبش دست به دعایم زندائی
همسرم مژده میخواست ازمن
منم ظهورت راکه ح
|
|
|
|
|
ترک
چون جان رفته،دیده برهم نهادیم روز وشب
واندرین کار
|
|
|