يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ اغاز شاعر ایلیا رضایی
|
|
این همه شعر خوانده ای.... این هم اضافه
الله و اعلم ... نوشتم شاید خوانده ای
|
|
|
|
|
آمدم از غم بگویم تا سحر من گریه کردم
آمدم از هجر گویم تا سحر من گریه کردم
|
|
|
|
|
لبم خندان ، دلم گریان ، سرم هیرام
چقدر سخت است این روزای سرگردان
|
|
|
|
|
تصویر تو و دشمن من در یک قاب
حال من ماندم و این لبخند نقاب
|
|
|
|
|
خداوندا یا بحران یا دوایی ده
جانم؟ آه بله عاشقی دیوانگیست
|
|
|
|
|
آمدم عاشق شوم درد دلم را باز گویم
آه تو که خود یک محرم اسرار میخواهی
|
|
|
|
|
اگر دستان تو روزی به دستانم بیامیزد
جهانی از شر و شورش به آنی بر میخیزد
|
|
|
|
|
عشق یعنی عاشقی ، درماندگی ، دیوانگی
عشق یعنی لحظه ای دیدن تورا بیچارگی
|
|
|
|
|
به حرف بافقی ، خویشتن رها کردم غلط کردم غلط
ساختم دل را فدای او غلط کردم ، غلط
|
|
|
|
|
نگاهم کردی و ناگه مسلمانی ز یادم رفت
اه خواجه کدام است؟ اه مرشد کیست؟
|
|
|
|
|
گفت یک مصرع بگو از چشم ناز دلبرت
گفتم بنشین دیوانی بیارم بر درت
|
|
|
|
|
من شدم جام شراب و تو مسلمان شده ای
من مسلمان شدم و جام شرابم شده ای
|
|
|
|
|
به شادی زیستم عمری ولیکن
به انی عاشقی ویرانه اش کرد
|
|
|
|
|
ظاهرا قرعه تنهایی فقط نام مرا دارد
|
|
|
|
|
جانا گفتی عاشق شده ای مبارک بادت
چه کنم عشق همین است مبارک بادت
|
|
|
|
|
جانا قلب ما را که شکستی باشد
مارا به لب مرگ کشاندی باشد
|
|
|