يکشنبه ۱۵ مهر
|
|
گەنداو، دریاییکه رەگەڵ پەلە ناسنامەیکی چرووک!
لە رەڤین، تاکو خۆی بە کنارێنەکە رۆژ بگینی
رۆژ هیوائی
|
|
|
|
|
گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم
گفتند با محبت حیدر حساب شد
|
|
|
|
|
عشق در باور من صِرف رسیدن به تو نیست
|
|
|
|
|
صد جان به فدا باید....
در عشق تو رسواییست ، گر عقل به دست آید
وز شوق تو هشیاریست ، گر هوش به با
|
|
|
|
|
ریشه ی لاله ی مرداب اگر در قفسی از آب است
تاج او رقص کنان جلوه گر تالاب است
قایقی هست که در آ
|
|
|
|
|
شکسته بسته های خودنویس دلنوشته ریز... بلاغتی است نم کشیده صد نوشته یک پشیز
|
|
|
|
|
نمی پرسم دراین شبهای دلتنگی کجا بودی
ولی یک جمله می گویم: چه بی حد بی وفا بودی
اگر حالا غریبم در
|
|
|
|
|
بازم به پاي خاطره شعري سرودم
|
|
|
|
|
من حالم و از کوه میپرسم
گوشم چرا از بُغض پُر میشه
این خونه از کی خالی میمونه؟
این سنگ پس کِی ل
|
|
|
|
|
بوده افکار پریشان استرس یا اضطراب
از ازل تا این غزل همراه من
|
|
|
|
|
خانه بود اما نشان از شوکت و شادی نداشت
|
|
|
|
|
وضو گرفته و نشسته ام
رخ به رخ عشق...
|
|
|
|
|
همه جا با حضورِ پُربرکت ات ، شده نورباران
|
|
|
|
|
این همان دل سرگشته ماست
که آتش گرفته
و آتشنشان در پی آب است و بس
بی آنکه بداند کجا آتش گرفته
ای
|
|
|
|
|
گاهی آخر دنیا، ایستگاه آخرین دیدار است
|
|
|
|
|
اولین دوچرخهٔ روستا را...
من داشتم!
|
|
|
|
|
مراد این دلم هستی
تویی شور و تویی مستی
|
|
|
|
|
یادش بخیر، خانهی مادربزرگِ ما
با آن حیاطِ آجری و آن همه صفا
تفریح و شور و عشق و هوا، موجِ زندگی
|
|
|
|
|
ای برادر سیرت نیکو بجوی
صورت زیبا نباشد چاره جوی
|
|
|
|
|
گویی که هردم بامنی، میل نبودن میکنی
ازمن گذشتی درعمل، تو نقل بودن میکنی
|
|
|
|
|
شیرینی می پزم و شعر مینویسم و گاهی ...
|
|
|
|
|
پنجشنبه ها حالم چرا یک جور دیگر میشود
|
|
|
|
|
گمگشتهی عشقم که تو پیدا باشی
|
|
|
|
|
اگر شیری اگر میری اگر مور
گذر باید کنی آخر لب گور
اگر شادی اگر شوری اگر مست
طریق آدمیت در سرت ه
|
|
|
|
|
🤍دل من، ای رفیق خسته، تو به خود سفارشی کن🤍
️🤍دل من، ای دل شکسته، تو به خود نوازشی کن🤍
|
|
|
|
|
دهکده از نور خدا خالی نیست
کاج
سرسبزی آواز قناری دارد
|
|
|
|
|
ذکــر همیشــۀ لبــم یــا علــی
ای همــۀ تــاب و تبــم یــا علــی
|
|
|
|
|
بی غم عشق تو یک لحظه مبادا نفسی
|
|
|
|
|
اگر صخره،اگر رودم
اگر آتش،اگر دودم
|
|
|
|
|
احساس می کنم که من اینجا زیادی ام
|
|
|
|
|
در این پژواکِ چشمانت به وهمْ واژه نیازی نیست/حضورِ سرکشت مرزِ غرور و لمسِ مرگ گشته
|
|
|
|
|
در انتظار فرج
خسته از
چرخه های تکراری
دنبال معکوس
کشیدنم
|
|
|
|
|
من دلت را برده ام اما تو جانم برده ای
|
|
|
|
|
چه نورِ خوبیه که افتاده میون جمعمون
|
|
|
|
|
تهمتی بر دل من نیست روا
بجز از
دل شدن و دل دادن
|
|
|
|
|
غم خورده
تن غصه ها را...
زانو بریده بغض
در گلوی راه
|
|
|
|
|
شاعران، ای مردمان گشته تمام
قصه شیرین و فرهاد والسلام
|
|
|
|
|
چنان عشق تو را با جان پروریدم
شدی جانم و جز تو در خود ندیدم
تودر جان منی و من شکارت شدهام
تا
|
|
|
|
|
دل می کَنم یک دفعه از منت کشیدن ها
|
|
|
|
|
مثل یک بُرجک خالی شده از سربازم
ترسم از دوری تو قالب جان را بازم
|
|
|
|
|
باد و باران و شکست شاخه هایش را
ما تحمل آورده بودیم
|
|
|
|
|
شعر کودکانه ولادت امام هادی (ع)
|
|
|
|
|
سنی تاپمام اورگیمده نه گیتی ده نه عالمده
هایاندا آختاریم آخر کی حیران اولمیشام منده
|
|
|
|
|
در سَرَم نیست به جز نام تو نام دِگری
ای که در من نَبُوَد جز تو نشان و اثری
همه ی هستی من بَندِ وجو
|
|
|
|
|
روز میلاد گلی از گلشن طاها است
در زمین و آسمان ها شادی و غوغاست
یار ناز من ، دلنواز من
ای گ
|
|
|
|
|
آخر تو کی مرا خواهی خواند ، ای تو زیبا روی رویایی
|
|
|
|
|
سر نشد بی تو شبی سر کنم و سر نروم
|
|
|
|
|
ای سفرکرده! از چه دلگیری؟
ای که گاهی غزال و گه شیری
بی گمان، در مدارِ این چرخش
غافل
|
|
|
|
|
من هنوز هم با نبودن ها بهتر از تمام بودن ها کنار می آیم
|
|
|
|
|
تو باطراوت صبح برای بوییدنم امدی
تا با نامت بنویسم و به خیال وصلم کنی تا
احساسم گل کرد و پراکنده
|
|
|
|
|
ببار
ای ابر
زمین از خشکسالی سیراب است
و ما از بهار
سالهاست بیخبریم
مهربانی، معرفت و عشق
ا
|
|
|
|
|
با اجازهٔ خودت...
یک مهره جلو میفرستم
|
|
|
|
|
در دل آن شب انگار روز عاشورا بود
به دل پروریده آرزویی و شب آرزوها بود
آنشب لشکرِکفر وتباهی آتشی
|
|
|
|
|
چون کوچه های جمعه ، بدجوری غریبم من
|
|
|
|
|
آیا به انقراض یوزهای ایرانی،
--اندیشیدهای؟!.
به انقراضِ انسانیت
چطور؟!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
دلتنگتم
دلتنگ توم
ای سنگ صبور دلم
|
|
|
|
|
میل دیدارت فزونگشته چرا این روزها
دل زخود رو کرده و رَسته چرا این روزها
|
|
|
|
|
قرارمان نشود؟!
دنج همان "خانه ی دلتنگی"
|
|
|
|
|
ببار حضرت باران که دیر خواهد شد
|
|
|
|
|
مسخ شدهام به نوری
که از شیاری خاکآلوده، گاهی
به این پستوی از یاد رفته
و بر این پیکر هزار پاره
|
|
|
|
|
درمیان موجهای نسیم ،
پرمیزنم بسوی آرامش
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۶۷ پست فعال در ۱۵۸۸ صفحه |