دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
عشق در کتابت این گونه بود؟
|
|
|
|
|
ایستاده،روبروی زنی که بوی برف میدهد
|
|
|
|
|
دست ابر
بر گردن باد
طوفان شد
|
|
|
|
|
نَسَخِ
توميشوم روزي چند كام به من بده و خاموش نشو....
ميبيني باز معتاد تو شدم"
|
|
|
|
|
دستم به دامنت
دستی دگر هم به پیراهنت..
|
|
|
|
|
کسی که بر حواس و هوش و دانایی و عقل خویش غرّه است
|
|
|
|
|
من کوه شدم ماندم
تو رود شدی رفتی
|
|
|
|
|
تو همون غروبی هستی
که دنبالش می گردم
|
|
|
|
|
خوی آن ...یش بیابانی،
ب...یدن شقیقۀ شقایقهاست!!!
بار آن، خرافات و دروغ...!!
جشن آن، کتاب
|
|
|
|
|
کجائی عشق باتو کار دارم
چراغی درمیان تار دارم
|
|
|
|
|
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادن
|
|
|
|
|
حـوالـیِ غــــروبِ عـــصــرِ پــایــیــز
یـه بعدازظـهـرِ همدست با تب من
شـــروعِ دُورِ بـاطـل از ن
|
|
|
|
|
روزاولگفتهبودی تاابدمالمنی
|
|
|
|
|
گریه کن تا باز شوید روی خاکیّ تو را
ز آب نیسانی که در باران سیمایی که نیست
|
|
|
|
|
شب پاییزی سرد..
گونه های تب دار..
|
|
|
|
|
باعاشق دلخسته چومن گاه بساز
|
|
|
|
|
روزی که سرودی غزل کاشتنم را
|
|
|
|
|
فصل آمار نفوس دختران در به در
نرخ نان و نقطه های سر به سر
باز باران با ترانه
زیر آوار سکوت
|
|
|
|
|
اى خدا عمريست شكرت ميكنم كافى نبود..
|
|
|
|
|
من آن زندانی ام در چشم هایت
که در دل میل آزادی ندارد
چنان ویرانه کردی خانه ام را
که امیدی به آباد
|
|
|
|
|
تاریکی ژرف و تنهایی همیشگی
امیدهای مرده
و نجابت های خفته
صدایمان را کسی نمی شنود
و حتی چشمانم من
|
|
|
|
|
در خاطرِ من نشد فرامــوش شوی
یا مثل غروب سرد و خاموش شوی
حالا همهِ آرزویم این است شبی
با هر کـ
|
|
|
|
|
بی تاب است صندلی خیالم در پاییز حضورت
نیامدی و
غزلهایم
همه بوی دلتنگی گرفت....
|
|
|
|
|
از حسِّ بغض ابرهای تیره سرشارم..
قهرت کشیده خط باطل روی افکارم ،
هرچند پر بغضم از این افسانه ی
|
|
|
|
|
باد خطابم می کند
و
سنگ ؟!
فهــم جهان را میان دستانم میکارد
|
|
|
|
|
اما آبی من آبی کثیف است و
بسیار مایل به خاکستر مدنیّت می ماند .
|
|
|
|
|
خاک هم مرا پس میزند
بیخود به تدفینم مکوش
جسمم به آتش افکن و
رویم تو با هیزم بپوش
|
|
|
|
|
مهرلبهایتبرایحکم مرگملازماست
پسبزنمهرت بهلبهایمکهمنآمادهام
|
|
|
|
|
قدرت
چو نیک بنگری
خود
یک توهم است
توهمی بیمارگونه و سخیف
|
|
|
|
|
دوستی میگفت:
شب ها که از پنجره ی اتاقم به خیابان نگاه میکنم,
شاخه های لخت درختان را میبینم که از
|
|
|
|
|
خواب بودم و تو بیدار
تو بودی و من انگار
حساب کتاب می کردم
تو رو کباب می کردم
سایه به سایه گشتم
|
|
|
|
|
گریم های عجوج
بر صورتک های زنانه ی این شهر زخمی
زار می زنند...
روسری های شفاف
بر کلّه کدو
|
|
|
|
|
در پسینی دلگشا بی بی و باشا دورحوضی
در حیاطی ، گفتگوهای حیاتی را شنیدی؟
|
|
|
|
|
تکرار مکرر طپش حافظه ام شد،هرچند که تصویر مکدر شده باشد...
|
|
|
|
|
آذرآبادگان غم دل من ، سر شیر است و خانه کهنم
شهر تبریز کوی مشروطه ، پاسدار و گواه این سخنم
می ر
|
|
|
|
|
امشب که کمی گوشه ی دندان من افتاد
فکر سفر و رفتن از این جا به سر افتاد
|
|
|
|
|
ناله از تیشه ی فرهاد نمی آید دگر
بیستونِ عشق باناخن نمی سایددگر
|
|
|
|
|
نام این شعر را تو بگذار......
|
|
|
|
|
از شهر شبها می رود آهسته آهسته
تا مرزِ فردا می رود آهسته آهسته
|
|
|
|
|
باران یعنی قرارهای عاشقانه
|
|
|
|
|
نخندبروزسیاهم کهحقمنایننیست
فقط صداقتدل را بهتونشاندادم
|
|
|
|
|
پر کن پیاله را ز می ناب و انگبین
ساغر پیاپی از خم جوشان احمد آر
|
|
|
|
|
«خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت»
|
|
|
|
|
ای نرگس ه من – درد ه تورا کس ندانست
|
|
|
|
|
شده گرسنه باشيو كوبيده كباب كنند..
|
|
|
|
|
خستگیمو زیر بارون به فراموشی سپردم
ناجی شام شوکرانم بی تو من حرفی ندارم
حالا نه خستگی دارم ، نه هر
|
|
|
|
|
استعفا داد از معبد، خدای،
و جاری شد از چشمانِ دوخته
به چشمان یخزدۀ
غنچهای ناز!!!
|
|
|
|
|
ولی در اوج مصائب امید یاران بود
|
|
|
|
|
بعد از این همه سال شاعری
امشب میخواهم
یک_عاشقانه_ی_ساده
در وصف شما بگویم
|
|
|
|
|
مثنوی سازم من از این هفت بند
پند خوش دارم، ندارم من گزند
صالح این دفتر نمی گردد تمام
تا بیابد
|
|
|
|
|
ولادت پیامبر گرامی بر همگان مبارک باد.
شب است و طبله گشایید و بر فراز کنید/
هوای سینه پر از عـــــ
|
|
|
|
|
شبیه مرگ می مونه
چشای سگ پرستیدن
غذای سگ شدن هرشب
و از سگ هم نترسیدن
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
برتارك دوستي ها
دل نازكي
ظريفترازبال پروانه
زلال تراز آينه آشيان دارد
|
|
|
|
|
اون دوتا مشکلی باهم نداشتن،
اونا که اسم بچه هاشون هم گذاشتن
|
|
|
|
|
یادم تو را فراموش عاشق شدم بی اغوش
آغووش که هیچ یه عادت عادت به یه حقیقت
|
|
|
|
|
خدای من
خدای من
امید بی قرار من
دوستت دارم همیشه
قدر تموم عالم
خدای من
خدای من
بخون از عشق و
|
|
|
|
|
همین لحظه پایان رؤیای ماس
همین جا ته قصه ی ما دوتاس
از این قصه باقی میمونه فقط
من و بغض و تنهایی
|
|
|
|
|
بچه که بودم
فکر میکردم جوانی یک قهرمانیست ازمن
بزرگ تر که شدم
فکر کردم شاید سال های ساختن همه ا
|
|
|
|
|
ما را به جهان تو یخن چاک کشیده
|
|
|
|
|
مپرس از من دلیل نغمه ی سوزنده ام را
|
|
|
|
|
من عاشقتم خواه کنارم تو نباشی
|
|
|
|
|
آنگاه كه در جنگل سبز باران شدت گرفت..من اشك را در چشمان آبيت ديدم..
|
|
|
|
|
گریوسفِ مصرِعشق گَردی٬حـامی
تنهاییِ قعرِچاه٬خیلی خوب است
|
|
|
|
|
ببين چه بی کسانه در سقوطم
|
|
|
|
|
این روزها سردم
کمی عاشق ترم کن...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۰ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |