يکشنبه ۱۵ مهر
|
|
گفتم که تمام خواهشم ماندن توست
|
|
|
|
|
دُر دانه ها
می رقصند در باد..
|
|
|
|
|
نشان از دلبری دلبرتو داری☘️
دلم را برده ای در بر تو داری☘️
چه لبخندی؛چه خال دل نشینی☘️
برایم رنگ
|
|
|
|
|
به صنوبرِ...
جلویِ خانه تان...
گفتم قصهٔ خودمُ خودت را
|
|
|
|
|
میراث بلند و نقش عالی هنر است ...
|
|
|
|
|
زرنج دوریت جانا به دل فریادم آمد
م ه ه ف . . ر . . ...م .... ر. ...م . مد
|
|
|
|
|
من غرب رویت ای گل، روز و شبم به کام است
|
|
|
|
|
بینِ اون ساحلِ قشنگ ،
برای دیدنِ غروب در اون افق
قلبم نشست روو ماسه ها
|
|
|
|
|
راهم شده بیراهه و چاهم شده وافر ، دینم شده بی دینی و قلبم شده کافر ، از درد همین بس، نفس آید به شمار
|
|
|
|
|
در کوچه های واژگان دنبال مفهوم تو ام
آمد به سر این واژگان اما کجا مفهوم تو؟...
|
|
|
|
|
من به گوشم ، که صدای ز تو ادراک کنم
|
|
|
|
|
مرا یاد تو آرام نهان است
جهانی در میان این جهان است
کسی از عشق تو محروم باشد
درون قصر هم بی خانما
|
|
|
|
|
شب شکست و شراب شد تمام....
|
|
|
|
|
جوانیم مجردیم فرزندی نداریم.......
|
|
|
|
|
کی شود این تن غمباره
گیسوی سحر ناز کند
زلف شب دیده پنهان کند
|
|
|
|
|
بیاید یوسفِ زهرا جهان این سان نمی ماند
غم و رنج و محن بر عالمِ احزان نمی ماند
|
|
|
|
|
تو را گاهی بهانه می کند دل
|
|
|
|
|
دراین عبور بی مسیر
نهاده دفتر نَفیر
|
|
|
|
|
بی محابا مو پریشان کرده ای بر شانه هایت،بیصدا
|
|
|
|
|
حک شده
بر پیشانی ام
خاطره ای دور
|
|
|
|
|
گورستانی چشم براه یک تابوت ...
|
|
|
|
|
🌿شادمان ساز چو این وقت دوان می گذرد🌿
🌿قدر هر لحظه بدان چونکه زمان می گذرد🌿
|
|
|
|
|
شمعهای مهمانی
آرام آرام حضور خود را
برای معاشقهی پنهانی ما کم میکردند
|
|
|
|
|
غمت سهم ماست و دلت پیش اوست
|
|
|
|
|
در مورد بهار و این که شاید هر بهاری که می بینیم آخرین بهار زندگی مان باشد....
|
|
|
|
|
در این کرانه، میوهٔ ادراک، نارس است
هر ناکسِ نخاله، گمان می کند کس است
ناموس تاک و شاخهٔ گیلاس و ب
|
|
|
|
|
فردا را دوست دارم
امروز را، عاشقانه عاشقم
|
|
|
|
|
آنکه اندوه زمان در بیشه ی سر می کشید..
|
|
|
|
|
گفتم از روزنه عشق بیا گفتی نه
|
|
|
|
|
به دیدار روی تو بی طاقتم
دریغا و دردا که بی طاعتم
ز اعمال زشتم فغان می کنم
چنان ضجّه ها در نهان
|
|
|
|
|
دریای من غرقم کن !
خسته شدم از مُردن
|
|
|
|
|
سر از سودا برون آرو جهان را جور دیگر بین
|
|
|
|
|
بر بساط جا مانده ی لاشه ی رویایمان
|
|
|
|
|
از کدامین شهد گل آورده ای کندوی خویش؟
|
|
|
|
|
تو اگر فال منی ، من اگر مال تو ام ، پس چرا نقش تو در فنجانم ، این همه کم رنگ است
|
|
|
|
|
دلبسته ام کردی
وقت رفتن
سایه ام تورا
در آغوش گرفت
وَ مرا ترک کرد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
دل شکستی سینه را نشکن دگر
از عشقم بریدم عهد را نشکن دگر
در پرطو خورشید بودم همه روز
پروان
|
|
|
|
|
باران که بارید
در کوچه بودم
بدون چتر
من دلداده بودم
به باران بی وقفه
به صدای دلنوازش بر سنگ فرش
|
|
|
|
|
چرا بعضی انسانها اینقدر سنگ دل هستند که انسانهای دیگر را به زحمت می اندازند
|
|
|
|
|
هزاران روز فدای آن شب سرد...
|
|
|
|
|
گاهی نمیدانم که خوابم یا که بیدارم
از زندگی از مردمان از خویش بیزارم
|
|
|
|
|
عارف مثل قزوینی ، عاشق مثل میرزاده
وحشی ترم از بافقی ، یک شاخه ی افتاده
|
|
|
|
|
چه زیبا می شود وقتی، جهان را خوب معنا کرد
به قطره بودن دلخوش بود، زمین را محو دریا کرد
|
|
|
|
|
آنان که با لطافت عشق آشنا شدند
در این جهان ز خوی بهیمی رها شدند
|
|
|
|
|
وسعت آبى آرامت مرا مسحور كرد
از خودم،از مرزهاى بسته ى تن دور كرد
بر تماشاى بلنداى تو ابرى
|
|
|
|
|
وقتی تبسّم می کنی
در خود مرا گم میکنی
|
|
|
|
|
هر کسی شعر قابلی آورد
من فقط گریه کردم و رفتم...
|
|
|
|
|
پیرانه سرم دل به ره عشق نهادم
بیمار نگشتم چو در این راه فتادم
عشق آمد و دل را به ره خویش
آو
|
|
|
|
|
برخیززجاکهوقتپیمانشدهاست
دورانقیانازخراسانشدهاست
|
|
|
|
|
بهین کار ازبرای زن،
سُرورِ خانوادهست...
|
|
|
|
|
به تاراج آمدی ای دل نداذم چیز قابل دار
|
|
|
|
|
به گَردِ راهِ تو سوگند و سویِ چشمِ امیدم
که تلخت ای همه شیرین به کامِ من شکر آید
|
|
|
|
|
این دل و مغز، عجب حوصله دارند
|
|
|
|
|
می شود من را به آغوشت کشی چون کودکی
|
|
|
|
|
بیچاره آن گرگ زبون بر دوش کوهی بس بلند
کز دوری ماه شبش زوزه به عالم میکشد.
م.پاس
|
|
|
|
|
تا حالا دقت کرده اید کلمه ی هیچی
|
|
|
|
|
یاندی جسمیم آتشِ عشقینده درمان ایسته رم
جانیمی آلدون آپاردون آیری بیر جان ایسته رم
|
|
|
|
|
زبعدمرگتوساماندگرقرارنداریم
هوایسینهچهسرداستومابهارنداریم
|
|
|
|
|
با تو هر ثانیه آرامشِ جان میگیرم
|
|
|
|
|
اشکها شد واژه و بر دفتر و کاغذ چکید ...
|
|
|
|
|
دست زِبر و پینه بسته ، با تنی نالان و خسته
|
|
|
|
|
سروده شده در ایام البیض (اعتکاف)
در مسجد قدس روستای سید محله
شهرستان عباس آباد
استان مازندران
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۶۶ پست فعال در ۱۵۸۸ صفحه |