پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
|
آخرین اشعار ناب محمدمهدي ناصري
|
گاهی نمیدانم که خوابم یا که بیدارم
از زندگی ، از مردمان ، از خویش بیزارم
طعم گس انگور دارد روزمرگیهام
انگار نقشی منفعل بر روی دیوارم
این روزها عاشق شدن هم حس خوبی نیست
دل را به آتش میکشاند ، من خبر دارم
در ذهن من گاهی تداعی می شود ... گاهی !
جیرانی و من ناصرالدینشاه قاجارم
مست شراب خلر شیراز هستم ...آی
چشم از تماشای تو حاشا گر که بر دارم
یکروز میبینی که خود را دار خواهم زد
برحلقههای پیچ پیچ دود سیگارم
دیگر نصیحتهای خوب دوستانم هم
تاثیر چندانی ندارد روی افکارم
آدم به آدم می رسد ، اما چه سودی هست
یکروز میآیی به دیدارم که بر دارم !
محمد_مهدی_ناصری
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما
زیباست و ملموس
شبتون آروم