به نام خداوندگار احساس و اندیشه
خانواده، بسترِ عشقی عمیق و، بیریاست
بکرِ مهرش، بهتر از: جامی عقیق و، پُربهاست
در دلش، گُل میکند، دللحظههای نابِ ناز
سبزهزارانِ نهانش، تا هماره، باصفاست
در رگش، جاری مدام امواجِ جان است و، نفس
موجِ دریاییِ آن، شورشگری، پرشور و ناست
با جنونِ جاذبه، گیراترین احساس را
مینماید بذل و نبضش، بزمِ رویای وفاست
جامِ دیوانِ دلش، سرشارِ شعرِ موجِ مِهر
کامِ قاموسِ لبش، گلواژهخوان و، جانسُراست
جان، جوان میگردد از: بیانتهای عاشقی
قلبِ خانه، بسترِ بستانِ عشق و، دلسَراست
حس به جان، میآید از: دستانِ شورانگیزِ شوق
نای خانه، میسراید، چامهای که: بس رساست
گر به دنبالِ محبّتهای نابی تو، بدان
مهرِ مادر؛ یا پدر، خود، پرتوی مهرِ خداست
ارزشِ دُردانهی نابو، سترگِ مهر را
قدر میداند دلی که: در رگش، خوبی، رهاست
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*
پ. ن:
_ دستان: آهنگ، سرود، نغمه.
_ چامه: سرود، شعر.
_ ترکیبهای: «دللحظهها» و «بستر بستان»، از جمله ترکیبهای ساختهی اندیشهی سرایندهی ابیات جاری است؛ ضمنا در اینجا پیرامون ترکیب دارای واجآرایی: «جنون جاذبه» نکاتی چند، بیان میشود:
میدانیم که: مترادف فارسی واژهی «جنون»، دیوانگی، شوریدگی، شیدایی و خردباختگی است و متضاد آن، «خرد» است.
واژهی «جاذبه» نیز کشش، ربایش و گیرایی را رساناست.
خارج از مبحث «جاذبهی زمین»، در اینجا «جنون جاذبه»ی مد نظر، ترکیبی است متناقضنما؛ بدین شرح که:
_چنان که گذشت،_ جنون به معنای دیوانگی و پریشانمغزی است و از جمله مفاهیم جاذبه، گیرایی و کشش میباشد؛ قاعدتا وقتی شخصی پریشانعقل باشد، با رفتارهایش دیگران را دفع مینماید و جاذبهای ندارد؛ حال آن که در شعر جاری، این مفهوم مورد نظر نیست؛ بلکه منظور از جنون، عشق مفرط و گیرایی شدید آن است و «جنون جاذبه»: کشش و گیرایی بسیار زیاد و عاشقانهی یک خانوادهی گرم و صمیمی را رساناست.
نکته:
«عشق» زیباترین پارادوکس هستی است و «خانواده» محکمترین پایگاه عاشقانه.
«چه پارادوکس غریبی است عشق؛ میسوزاند؛ نابود میسازد و باز، زندگی میبخشد.»
(از کتاب صدای پای احساس)
*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*
سپاس از توجّه مهرانگیزتان!