يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
|
|
سقفی که مسکن غیبت باشد پایگاه شیطان است!
|
|
|
|
|
چند ترانه رو میزاریم داخل جیب
جمعه رو سر میکنیم
چشمها رو میزاریم روی هم
میرویم به شهر خیال
|
|
|
|
|
بوی خوش رنگین صدایت
مرا به بی خویشتنی
و یگانه تو را پرستی
بر سجادهی عشق میافکند
|
|
|
|
|
سلام
سلام مادربزرگ مهربانم،دلم برایت تنگ است،دلم برای دیدنت پر میزند
|
|
|
|
|
☄️تصنیف
م.مدهوش❤️🔥
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🍃
|
|
|
|
|
رطب بود و طرب بود و، دست مطرب بَربَطی
|
|
|
|
|
پیرانه سرم عشقِ جوانی بِسرافتاد
وآن راز که در دل بِنهفتم بِدرافتاد
پرنور شد این دیدهٔ کم سوبه نگاه
|
|
|
|
|
سوار بر ابرو بادی از رویاها
دیری دور از دریای آدم ها
چون قطره ای در اندرون پنهان
میافتم از چشم
|
|
|
|
|
رسیدیم به هم
آنگونه که شبنم
به گلستان پُر از گل
یا پرستو
به دشتی پُر از
سوسن و سنبل
یا شقایق
|
|
|
|
|
دیر گاهیست دلم آهِ دمادم دارد
|
|
|
|
|
زندانی ام یاد تو جرم کوچکی نیست
|
|
|
|
|
یا علیّ و یا علیّ و یا علیّ
گو علی باشد به عالمها ولی
یا علی یکه سوار حق تویی
|
|
|
|
|
قطره از خوی نکو کارش به دریا می کشد
|
|
|
|
|
میخورند سرنوشت ها رقم
رنگ عشق میگیرد آسمان
|
|
|
|
|
دنیا صراطش راغیرمستقیم گفت
در ودرازه بود گوش
|
|
|
|
|
ساحل خیالم
پر شده از بلاتکلیفی
سوار بر کدام موج
سمفونی عشق را می نوازی
|
|
|
|
|
دیدن روی مه یارگذشت
وانهمه فرصت دیدارگذشت
دلخوش ازلحظه دیدارتوبودیم همه
حیف وصدحیف عزیزان که بناچ
|
|
|
|
|
قاتی کردم
هنوز دارم قافیه میبافم
وخیالی درست میکنم
درآن فقط توومن
|
|
|
|
|
خدا رقصید در موی رهایت/گمانم عاشق روی تو مانده
|
|
|
|
|
عمریست حضورِ عشق را کم داریم
|
|
|
|
|
تا همان تقاطع آخری که می بوسیدمت
و گلگون شرم میگریختی
پیاده نروم
|
|
|
|
|
ستردن دردوفقر، قحط، وبا
با دست فردی بازی بلد
|
|
|
|
|
غنیمت دان بهار عشق که آهوی زمان زین دشت خواهد رفت
|
|
|
|
|
سر به زیر افتاده ام بر دار درد
|
|
|
|
|
دل دیوانه ای دارم...ندارد باوری افسوس
|
|
|
|
|
در زیر تیغ ، سیر خیالی روال مد
|
|
|
|
|
شب یلدای چشاته
و یه فانوسک کوچیک
توی آغوش زمستون
شعله و صدای تیک تیک
شب یلدای چشاته
سفره ی دل
|
|
|
|
|
برای درخت کافی بود سایه داشته باشد
و برای سایه همین بس که دیواری
برای دیوار پنجره ای
و برای پ
|
|
|
|
|
اوج گوارای وجودکویر
از لذت باران نیسان است
|
|
|
|
|
کلاس درس عاشقی در کربلا بر پا می شود
دلدادگی و جانبازی و شیدایی معنا می شود
|
|
|
|
|
✍🏻در هیاهویِ ریل صدای فریادم شنیده میشد تو در کدام کوپه نشسته بودی
که هر چه میدویدم تو را پ
|
|
|
|
|
شکوه زین دوری ندارم یا چرای از منتظر
دردِ عالم داده برمن،پس چرا خوشحالِ خود
|
|
|
|
|
هرشب فر میریزی از هر گوشه ی چشمم
|
|
|
|
|
سلام مأوای من !
دراین یوم الکبوتر
|
|
|
|
|
یاد یاری کردم و دل بی قراری می کند
|
|
|
|
|
با طلا کردن سربم، دو نوبل دارد او!
|
|
|
|
|
زِ بی رحمی و ظلمِ خصمِ ملعون-ببارد جایِ اشک از دیده ها خون
|
|
|
|
|
یک 🌿
...به شکل تنهایی
گره خورده بر درخت
برگ
|
|
|
|
|
فراق یار
ارسال شده در تاریخ : 09 امرداد 1402 | شماره ثبت : H9425837
بارالها من ندارم طاقت درد فراق
|
|
|
|
|
تنها نشسته قالب کیکی کنارم در اتاق
انتظار ...
یک واژه ی بی انتها
|
|
|
|
|
این چرخ افسونگر تورا هر دم فسانه میکند
قلب مرا با تیر خود از غم نشانه میکند
|
|
|
|
|
هنوزم مثلِ قبلا خوب و زیبایی
دوتا چشمِ سیاهت باعثِ مستی..
|
|
|
|
|
ای شعر، ای کیمیای واژه ها،
اینک که جغرافیای جهان،
در احتکار استبداد است،
و مغز انسان در استعمار
|
|
|
|
|
مالک مجموعه بهر التذاذ
گر کند تصمیم زینسان اتّخاذ
|
|
|
|
|
رویَد از کِتفِ قفس ها ، بال ها
|
|
|
|
|
تب دارم
شعرهایم خرمن پنبه است
جهان را
جنگلی آتشگرفته گر نمیخواهی
بریز بر سرم
باران گیسوانت ر
|
|
|
|
|
من دست و پای عشق را زنجیر بسته بودم...
|
|
|
|
|
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دِگر سنِّ من از چهل هَم گذشت
وَ این سال ها بی تو با غَم گذشت
بگو ک
|
|
|
|
|
من غریق ساحلم در آب می گردی چرا! می روم در خود فرو فریاد می باید چرا
عشق را تحمیل کردی بر من
|
|
|
|
|
تا سیر تورا دیدن و گفتن و شنفتن ، از سر به نوک پا شده ام چشم و لب و گوش
|
|
|
|
|
مرا رنج است در فاصله ها و دردیست بی پایان از سهم نبودن در میان ...!
|
|
|
|
|
ای عشق؛ نگو که کوره راهی باشد
عشق من و تو؛ قدر نگاهی باشد
ای عشق؛ تو را قسم به بیداری نور
مگ
|
|
|
|
|
گاهی ره میخانه و مسجد را گم می کنم
نمی دانم در این ره عاقل کیست دیوانه کیست
در این ره هر کس به طر
|
|
|
|
|
دیدن برف بر روی کوهی بلند در تابستان تماشایست.
من به آن نگاه می کنم و ناگهان آرزوهای خود را در اوا
|
|
|
|
|
03:08
دیوانه و سرخوش به دیدار تو بودم
از کل جهان عاشق چشمان تو بودم
در هر لحظه و هرجای از عشق ت
|
|
|
|
|
گویند ناصحان به من اینجا نه جای تو است
آیا چنین شرایط و وضعی سزای تو است؟
|
|
|
|
|
میشدن مزرعه ها محکوم به زیر آب رفتن
وقتی گرفتیم جنازه از آب گل آلود
|
|
|
|
|
ّّبه تولای وچود ره عشق یافته ام
به تمنای دو چشم سرخم گشته ام
تو حریف دل
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۴۲ پست فعال در ۱۵۵۱ صفحه |