سه شنبه ۲ بهمن
ردپای درد شعری از محمدرضا کریم پورآذر
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ ۲۰:۵۷ شماره ثبت ۱۱۹۹۲۸
بازدید : ۴۰۲ | نظرات : ۲۷
|
دفاتر شعر محمدرضا کریم پورآذر
آخرین اشعار ناب محمدرضا کریم پورآذر
|
سبد باورم پر از دروغ صبحه
که خنجر تکرارم فرو رفت تو غروب جمعه
از گونه ی سرخ افق فهمیدم دلش رو باخته
شب به انعکاس روی خوش نور تو گورِ منعم
با خون خائنین کنده های بی فروغ
سیراب شد سراب گل به امید ظهور بته
تو خواب صورت زیبای این دروغ بیدار کن
نهال مشت کریه حقیقتُ که لخته
اینجا، پرچم خیر مقیم بلاد کفره
تو نطفه خفه شده شر به نام نخبه
اگه از من میپرسی آزادی مادر حبس بود
تو وعده ی سرِ خرمنِ کدخدای مخبر
من دلم تو قفسِ غم کرد هوسِ برگ
که کفنم از تنم کند لباس رزم
چون وقتی نفسم به اسارت گرفته شده بود
تو سینم رو گردنم به جا موند رد پای درد
من از چشم های سرد انتظار فهمیدم
زمستون تو بسترِ مرگِ خزون آغازش رو کاشت
که برف بارید تو عمق اشعار تاریک اتفاق و ناز کرد و آب شد و تاوانشُ داد
به تن انکار گشاد شد لباس عشق
چقدر که پوشیده چشم روی خواب غبار
تو این منظومه ی بی سرو پای فرو رفته تو لاک خوشه انفجار شد جواب سوالش
تو چنگال شغال، تب محصول هذیون باغ بود
تو آغوش آهن جون می داد باروت
می شدن محکوم مزرعه ها به زیر آب رفتن
وقتی گرفتیم جنازه از آب گل آلود
اما انکار گردن نمیگیره رد پای دردو رو گردنم نمیبینه
و من فرو میرفتم تو مرداب درون خودم
دیدم دیگه برف رو جدولم نمیشینه
نشستم به تماشای غروب لخت
که دفن میشد با حیاتِ گلوله سرب
تو ییلاق این حادثه پشتم خمیده شد
بس که میبردم به چَرا انتظارِ ظهور صبحو
دوباره سرخ شد گونه ی افق
تو لباس چشم سیاه شب سپیده گم شد
پر شده شهر انکار مردمک کور
از خبر گمشده ی خسان و خاشاکِ مفت خور
پرنده از پشت میله میشنوم صدای کوکوتو
من گشتم پیدا نمیشه تو ام بگرد شروع کن
پروازت رو رو کن
اما بدون یه عمر بهت دروغ گفته نور
چون غروب مُرده
طلوع جرمه
بعد از چندین و اندی قرن مثل روز روشنه
دلمون با اینکه خود نور مرده
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام استاد گرامی شعر سپید بوده ولی به اشتباه در دسته غزل ارسال شده است. | |
|
سلام و احترام، سپاس از نظرتون، بله همینطوره | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.