...درد...
می شوم آهسته استثمار درد
کار دستم داده سردمدار درد
درد دَم ، سر درد دل ، دل درد سر
سر به جانم کرده اند آثار درد
شیره اش اندیشه ام را دود کرد
ریشه ام می سوزد از افکار درد
رفته بالای چهل درصد چرا ؟
شصت درصد بیشتر آمار درد!
تق تق فندک چه گوید؟گوش کن
گوید افتادی چه بد در کار درد
زور آن از زور زر هم بیشتر...
می شود هرلحظه با انکار درد
جرأت نه گفتنم را می گرفت
چون هیولایی دو سر سیگار درد
این سرش لبخند را بلعیده است
آن سر آتشبار استمرار درد
درد را با درد درمان می کنم
تا که سود آور شود بازار درد
درد با درمان آن بیگانه است
درد بی درمان شده غمخوار درد
نسخه ای پیچیده ام با طعم مغز
کلّه پا می گردم از طومار درد
خوار و بارم را خماری خورده است
ذِلّه ام از دست ذلّت بار درد
حجم دردم را حجامت کرده ام
حنجره می نالد از هیجار درد
از سر و کولم چه بالا می رود!
یا خدا ! تا ناخدا دیوار درد
دیو با دیوانه و دیوان غم
همنشین نشئگی ، همکار درد
درد را باید به فریادش رسید
زیر آواری پر از آزار درد
در تنم در مدفنم آواره ام
اختیارم مُرده در اجبار درد
داد و بیداد از دم و دودم به پاست
تار و مارم می کند تاتار درد
با سرنگی مملو از باد هوا
قطره قطره می شوم سرشار درد
درد دارد اینکه با پای خودم
سر به زیر افتاده ام بر دار درد
علی نظری سرمازه
اجتماعی بسیار زیبا و با شکوه بود
جسارتا متوجه چهل به شصت در صد نشدم؟