دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر حفیظ(بستا) پورحفیظ
آخرین اشعار ناب حفیظ(بستا) پورحفیظ
|
(لطفن شعررابه زبان عامیانه ی کوچه بازاری بخوانید)
یه روزی یه آقایی بود نومِشو نه خاطرم نیست
اما تو یادمه قصه اش،خوب میدونم واسه ی چی
حتمنی قصه اش قشنگه،بِشنُفین ضرر نکردین
همه ی راهوبیاین بام،نیمه ی راه برنگردین
او آقا یه روزگاری،یَلی بو،قربون قَدِش
سَرِکوچمون وامیساد،نعره میزد،کو؟نفس کش!
رو حساب ایکه آقا خیلی گردنش کُلُفته
هیشکی باورش نمیشد،یه روزی ازپا بیوفته
ای همه غم،ای همه درد،ای همه رقیب سرکش
کورش رو تانکردن،هیچکسی نشد حریفش
تا ایکه زد ویه روعشق،تو دلش یه راهی واکرد
یه پری،یه پاره آتیش،لوتیمونو زابرا کرد
دوتاچِش با یه اشاره راهی مِی خونه هاش کرد
اَ تو عاقلا گرفتش،قاطیِ دیوونه هاش کرد
شد یه چشم و باهمو چِش،قطره قطره اشک غم ریخت
سَرِتونو درد نیارم،لوتی اوضاعش بهم ریخت
راه که میرفت به خیالت داره راه میره یه لاکپشت
گردنِ به اون کُلُفتیش،شده بود،یه بندِ انگشت
واسه گوش دادن به حرفاش،این ورا نیس کسی دیگه
حالا تو کوچه وامیسه،باسایه اش حرفاشو میگه
:لوتی جون مست وخرابی؟مستی هرشبتو شُکر!
میبینی چه کارا کردی عاشقی؟مَصَبِتو شُکر!
این منم،داشِشت!یادت نی چه برو بیایی داشتم؟
رویِ خوشکلای این شهر،هر رو یه دعوایی داشتم؟
الغرض،لوتی شب تار،شیشه ی شراب تو دستاش
روزِ روشن،کنج کوچه،حافظ و شعروغزلهاش
«دل مابه دور رویت،زچمن فراغ دارد
که چوسروپایبنداست پایبند است وچولاله داغ دارد»
عشق مستی،مستی وعشق،عاقبت خونه خرابی
اگه عشق مالِ کتاباس لوتی تو خودت کتابی
کجارفت دستمال یَزدیت،که می بَستیش دورِ دستت
نشنیدم دیگه صداتو،لوتی نیستی،یاکه هستت؟
لوتی اینجوری نبودی،تخت سینه ات عین کوه بود
پیش تو عشق وخرابی،مال ای بود،مال او بود
لوتی مست افتاده روخاک،گمونم کارش تمومه
بندازینش توی آتیش لوتی هیکلش حرومه
فکرمیکرد که توی مستی،یار باهاشه جونِ عمه اش
عاقبت دو مستی ام مُرد،شنیدین؟اینم تَتَمه اش
|
|
نقدها و نظرات
|
مچکرم ازحسن توجه شما عزیز بزرگوار به سعر فولکلور این حقیر | |
|
مچکرم جناب اصلانی زنده باشی | |
|
درودها بانو زند!منت نهادید ممنونم | |
|
درودها جناب اکرمی بزرگوار.ممنونم | |
|
درودها جناب محمدنژاد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
در زمان های گذشته محاوره ای مرسوم بود
ولی شعر محسوب نمیشد
نام دیگری داشت