پنجشنبه ۱۴ تير
|
|
مار اگه هزار بارم پوس بندازه بازم ماره
|
|
|
|
|
تابوت های بزرگ
، دست های بزرگ را می برند
_بی تردید_
از...
|
|
|
|
|
جانش اندر دستِ صیادِ فلک
عاقبت در دامِ غم نخجیر شد
|
|
|
|
|
بسپار به من دهانِ عصیان کارت
تا ته بکشم فاصله ی سیگارت
---------------------
هربار که اطراف خودم
|
|
|
|
|
گلی از طایفه ی شمعدانی
می زند
شیشه به رگ...
|
|
|
|
|
به جز عشق و شعر کالایی نداریم
|
|
|
|
|
داده ای دل برِ ما، دلبرا، ناز پر از راز تو کو؟
|
|
|
|
|
در خوان گسترده ی ما بجز غم نیست
در دست حاکم بجز تیغ جهل نیست
|
|
|
|
|
کنار رفتنت نشسته ام
نبض قلم به صفحه ام
که شوق می کشد به لحظه ام
واژه به واژه وصف تو
کنار شوق غ
|
|
|
|
|
دلم تنگ است ،
تنگ است برای همه دلتنگی ها ،
|
|
|
|
|
هزار ویک عاشقانه ی کوتاه نذر چشمانت
|
|
|
|
|
رقص چشمان تو هر قافیه را ریخت به هم
|
|
|
|
|
تا به آن سیمای برق انداز تو افتاد چشم
|
|
|
|
|
تنهايي هاي اين روزامو خيلي دوست دارم
تازگياي فهميدم چقدر صادق بودن و دروغ نگفتن بده
ميگن گناه…
|
|
|
|
|
مقصد پرواز من
چشمان توست...
|
|
|
|
|
ما را عمر چو ویرانه .............
|
|
|
|
|
باد بهاری
به لبهای تو جاری گشت ، آری
شکُفت آن غنچه ، با باد ِ بهاری
|
|
|
|
|
بهر مردن حاضرم شمشیر را آماده کن
|
|
|
|
|
من آن ساحلم،لب دریا
زبی تابی ها،لبی تشنه دارم هنوز
صورتم از موج های دریا
سیلی ها دارد هنوز
|
|
|
|
|
بی تُ نِگاه میکُنَم
این رَهِ ناتَمام را.......
|
|
|
|
|
از او بپرسید
در چشم هایش چه دارد
که با هرنگاه...
|
|
|
|
|
الهی! بی تو مرا یاوری نیست
در جهان چون تو داوری نیست
|
|
|
|
|
اضطراب دیدن تو ... اضطراب دیگری ست
آفتاب صبح دیدار ، ... آفتاب دیگری ست !
|
|
|
|
|
شــــور دل را بر در فیض نمکدان بسته ام ..
|
|
|
|
|
ای دوست نخور غُصّه اگر قافیه تنگ است ...
|
|
|
|
|
اینجا برای همه مستان تنگ است
|
|
|
|
|
سروِ بُلندبالایِ من
کمی سر فرود آر...
|
|
|
|
|
روزگاریست
هر رهگذری
که...
|
|
|
|
|
رهایت می کنم و خواهم رفت
در یکی از این شبها که میرسند از پس غروب
نمی کِشم پرده ای تاریک بر روی روی
|
|
|
|
|
قدر معصومیت انگورهای
عسگری را ندانستیم .
|
|
|
|
|
به جستجویت دربدر، اواره شهرم...........
|
|
|
|
|
«نقطه عطف خلقت»
خوش حرکات و خوش سخن ، زمزمه ی محبتی
منحنیِ وجود را ، نقطه ی عطفِ خلقتی
|
|
|
|
|
حق باجزرومد
عشق دریاییش
بود...
|
|
|
|
|
در خواب دیده بودم روےِ دو چَشم هلالی
تاکه ز خواب بِجَستم سرمست و لااوبالی
دلبــر بہ عشقبازے ،
|
|
|
|
|
رفتم به درخانه ی یکتاگوهری درهمه عالم
ای پاکومطهرنظری کن به گدایان
|
|
|
|
|
پای داریست همیشه آدمی. . .
|
|
|
|
|
خسته ام از زندگی از این هجوم روزگار
بی تو تنها مانده ام در کوچه های انتظار
|
|
|
|
|
بیا ساقی اینک به آغازِ راه
به چشمِ خمارت مرا ده پناه
|
|
|
|
|
در دل من دردها بسیار می باشد ولی
|
|
|
|
|
حال مارا کس نفهمید
هر چه بر دیوار کوبیدیم ،
هر چه فریاد زدیم....
عاقلان همه در فکر خویش.
ناگه دی
|
|
|
|
|
و به راستی جایگاه ما چه شه باشیم چه گدا جز قبر تاریک وسرد است در نگاه مردمان رها
|
|
|
|
|
وقتی که نگاه قصه را رنگ زدیم
با گریه ی خود به زندگی سنگ زدیم
جایی که زمین به حرف ما می خندید
م
|
|
|
|
|
دل در گرو حلقه یی زلف تو گرفتار جان در طلب وصل رخت هست فداکار
*&*&*&*
در بستر بیماری عشق زا
|
|
|
|
|
این زندگی بی تو بودن نمییشه
|
|
|
|
|
شعر شاید آخرین گریه ی مرد است
که شاید نروی
|
|
|
|
|
به صورت عمودی و افقی خوانده میشود
|
|
|
|
|
در این دنیا که شمسی فکر قدسیست
سیامک هم به فکر تیپ مهدیست
|
|
|
|
|
به سلفی آبروی خویش بردی
خودت را خوار و بیچاره شمردی
|
|
|
|
|
تقدیم به آن شهید بی سر حججی
به آن گل نورسیده پرپر حججی
|
|
|
|
|
چنین میگفت خاله موگرینی
برای شوهرش با لفظی چینی
|
|
|
|
|
تو روزایی که مَن خَستَم
بیا و جون پَناهَم شو
|
|
|
|
|
کودکی بودش که با طوفان رفیق
ناخدا درساحل ؛امواجی عمیق
|
|
|
|
|
درخزان، گاهی غزل گل می کنـد،امّـا چه سود.........
|
|
|
|
|
از پل بگذشت چون که دیگر خر من...
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۴۹ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |