اگر آسمان آبی نبود
خورشید و ماه و ستاره نداشت
یا اگر مهتابی نبود
ابر نداشت
باران نداشت
باز میخواستمش
چرا که گاهی
دلم لک میزند
برای یک ناکجاآباد دور
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من آدم رانده شده از بهشتم
محال است دیگر
سر از بهشت دربیاورم
مگر اینکه ...
در مساحتی کوچک ، میان بازوان تو
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گره میزنم به هم
یکی یکی
رج به رج واژه ها را
از دلتنگی ات
شعری بافته ام بی نظیر
بگو زیر پا خواهی انداخت
یا بگذارم در موزۀ دل
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میشود کمی ناز کنی ؟
یا کمی لبخند
کمی اخم کنی ؟
اصلا میشود
لحظه ای روسری ات باز کنی !؟
دوست دارم شعری نو بنویسم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
صحن زیبای چشمانت
بی تابم میکند برای ذکر
هزار و یک عاشقانه ی کوتاه
باشد نذر چشمانت ..
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پزشک قانونی حوالی زخمهایم
اثراتی از تو تشخیص داد
نترس ...
به قانون خواهم گفت
او کاره ای نبود
من دوستش داشتم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شب حکمرانی میکند بر سحرم
و من همچنان
جام بدست
مست
در کوچه های انتظار
بیدارم نمی سازد ،
هیچ طلوعی ...
هوشیارم نمیکند ،
هیچ شکوهی ...
در پشت کدام ابری ماه من !
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
می نشانم چشمانم را
روبروی قاب تصویرت
و میپرسم از آن چشمانت
تکلیف من_ دلداده چیست بگووووو ...
اما باز...
دیوانه می شوم با سکوتت
لااقل اینبار
عکسی تازه برایم بفرست
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میگفت چشمهایش مال من است
راست میگفت
بعد_ او ،
من مانده ام و یک دفتر شعر
که با
بازوبسته کردنش
او پلک میزند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مرا با دلنوشته هایم دفن کنید
تا بنوشند جسم مرا
و برویند از مزارم
نترسید ...!
خشک میشوند
و آنکه سوزاندن بلد است
خواهد آمد ..
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شعرهایم گنجشکانی اند
نشسته روی درختی
کنار_خانه ی بانویی .
و حرف آن بانو
چه دلنشین است
وقتی میگوید ...
این گنجشکان چه پُرسروصدایند امروز !
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
وقتی خورشید
پرده برمیدارد از شب
باز خیال تو ،
می نشاند دلم را
بر سر سفرهء شعر
چشمانت سپیدی چون عسل
فنجانی غزل
می نوشاندم از
جام سرریز_خاطره ها
به دلم میگویم امروز
مفصل دوستت بدارد
بلکه شاید ،
دقایقی بیشتر در کنارم باشی
همگی بسیار زیبا و دلنشین بودند