يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
من دگر من نیستم جانا بگو من کیستم
هر کسی من می شوم آخر ندانم چیستم
|
|
|
|
|
با کس نگفته ام درد دلم ولی
|
|
|
|
|
دوباره توی سرم انعکاس آژیرست
|
|
|
|
|
می روم خندان به سوی کوهها
در حریر ِ برفِ خود خوش خفته اند
|
|
|
|
|
به دور از ناز چشمان تو...
|
|
|
|
|
بر برگ خاطراتم / نقش خیالی کشید
|
|
|
|
|
درون صندلی فرو میروم
نگاهم خشک میشود
قلبم پر از درد است
|
|
|
|
|
زل زدم تو چشات
حواسم پرید از همه
چشات مات کردن منو
ندوسته عاشق شدم
همون لحظه با دیدنت...
|
|
|
|
|
غم به خود راه مده
غصه مخور ،
به همت عاشقان زحمت کش ،
مشتاقان کویت ،
دوباره قبا ی تنت سبز سبز خ
|
|
|
|
|
بماند که دلم پوسید ، از این درخانه ماندن
بماند که دلم میخواست در میخانه باشم
زِ باده در پیاله ه
|
|
|
|
|
گاهی دوای عاشقی کردن گناه است .....
|
|
|
|
|
آن غریبم من که دور از آشنا افتاده ام
بی کس و بی مونس و بی اَقرَبا افتاده ام
|
|
|
|
|
حالم بد است ز روزگار...خواهم روم ز روزگار
|
|
|
|
|
دندان حرص خوردن دنیا کشیده ام
|
|
|
|
|
به دين حق كه بُوَد،آنكه معتقد به دين باشد
كجاس آنكه به دين معتقد ، يقين باشد
چ
|
|
|
|
|
اسلحه ات را بر دوش انداختی...
|
|
|
|
|
تو زِ من میپرسی ،
"دل خوش سیری چند "
من به تو میگویم ،
در دکان قلبم ،جنس ایرانی و چینی دارم...
|
|
|
|
|
پنجره ها بعد از ما زبان مشترک شعر ها هستند
|
|
|
|
|
پشتِ آن چهرهی معصوم و جوان..
|
|
|
|
|
من پاسدار دينم ، بر دين حق مُبينم
خدمتگزار خلقم ، از جنبه ي يقينم
من امر
|
|
|
|
|
دیدی که چه گفت پسر بر مادر به خشم
|
|
|
|
|
به جهنم که مرا توی جهنم ببرند
لب تو عمق بهشتست،چشیدن دارد
|
|
|
|
|
جدّی شده مدتی ست مغزم
خواب هم نمیبیند
|
|
|
|
|
کاکتوس هم میتواند گل عشق باشد ..هم زیباست و هم ماندگار
|
|
|
|
|
نمی خواند دگر باران سرود از ناودان امشب
|
|
|
|
|
با رفتنت بهمن ترین ماه زمستانم
دلواپست بودم و هستم و نمی مانم
لب های تب دار تو آیین پرستش بود
خام
|
|
|
|
|
روز وشب در غم تدبیر ز بهر سفرم
مرغ دربند و گرفتار به دور از وطنم
|
|
|
|
|
شاید باز گردد نادم پشیمان
ز کار خود ،
ودر یابد خویش را
|
|
|
|
|
دوری رها کن ساقیا، شوری به پا کن ساقیا/
دردم دوا کن ساقیا، درمانِ هجرانم بیا
|
|
|
|
|
وقتی کسیو نداشته باشی
بین این آدما مسخره میشی
اونوقت میخوای یکی درک کنه
ولی کسی نیست که درک بشی
|
|
|
|
|
تا دیدی چشمام دنبال تو میگرده
با طعنه از چشام گفتی که ولگرده
میدونی و گفتم ،خشکی دریا بهونه اس
ک
|
|
|
|
|
من هوای تو به دل دارم و شب بیداری
با خیال تو همه روز و شبم تکراری....
|
|
|
|
|
چشمان همه سمت سما موسم عید است
من می نگرم؛ ماه ولی خارج دید است
|
|
|
|
|
ادعای دوست داشتنت مرا به آسمان برد
منِ زود باور را تا بی نهایتِ عالم برد...
|
|
|
|
|
با خدا رازونیاز می کنم ،رازونیازم همه از بهر توست
روبه من آورکه همه سختی وبدبختی من قهر توست
|
|
|
|
|
در کلبه ی عُشاق به جز درد ، رَوا نیست
|
|
|
|
|
آنچه در ما اتفاق افتاده است
|
|
|
|
|
این دگر شعر نیست ...یک گلایه عاشقانه است
|
|
|
|
|
در من تو خدایی وتورا از که بخواهم
|
|
|
|
|
هرچه خوریم از نارفیق، لقمه پر استخوان بُوَد ای عزیز
می ماند در گلو بغضهای بی دلیل، که نعره بر جان ب
|
|
|
|
|
آنجا کنارِ تو،
-- نمیدانم!
اما اینجا، کنار من
دق کرده اند،
-- تمام گنجش
|
|
|
|
|
ازریشه شده فاسدوگندیده، خراب است
این کهنه درختی است که نمدیده، پُرآب است
|
|
|
|
|
آباد گر تقدیر مرکب به که نادان داد
کان جان جهان من در جای نهان گم شد
|
|
|
|
|
اسارات
فصل نبودنت
گل های قالی
سرانجام درخت
|
|
|
|
|
از چای به لیموی نگاهت ، نمیشه گذشت ، حتی اگر سمارو دلم بسوزه ، ارزشش رو دارم منتظرت بمونم
|
|
|
|
|
گر طعنه زنی به شور پروانگی ام
ور خنده کنی به عشق و دیوانگی ام
|
|
|
|
|
در غیاب تو
تمام شادیها
مغلوب غم دوریت میشوند
و در باغ شعر من
جز گل اندوه نمی روید .
می می
|
|
|
|
|
رفتی و دلم بعد تو پر پر شده است
|
|
|
|
|
بعد از تو برای من امید صبوری نیست
ای وای سرانجامم غیر از غم و دوری نیست
گر عشق تو جان گی
|
|
|
|
|
جان جهان
جان جهان که دلبر جانان من شدی
نازم تو را که نان و نمکدان من شدی
شوقی به دل نهاده نشست
|
|
|
|
|
ای یاری که سیمایت بهار است
تنها عشق من که اسمت دیار است
آن دیاری که همه را خریده
در دل خود آن دیا
|
|
|
|
|
آری، تو مرا ساده ترین شاعره ی شهر بخوانم ...
|
|
|
|
|
روزی شاگرد جوان یاد استادکرد
|
|
|
|
|
شاید که خدایی نیست بیهوده تلاش کردیم
|
|
|
|
|
وقتی هیچ دلیلی درست نیست
بهتر است احمق خوبی باشی
در این زندگی
که چیزی جز جدول کلمات متقاطع نیست
|
|
|
|
|
صدای کتاب..علمی فرهنگی..582
گر تو خواهی یار و یاور می شوم
عاشقم با تو کبوتر می شوم
واژه
|
|
|
|
|
اینبار از زبان چشمانم شاعرانگی میکنم
|
|
|
|
|
گفته بودم که دگر می نخورم با دگران
|
|
|
|
|
وقتی کسی دردِ درونت را نمی فهمد
|
|
|
|
|
هر گاه دیدی اهل عالم همه قدری ارزش ندارند
پس بدان که کل عالم با اهل خویش دگر ارزش ندارند
|
|
|
|
|
بزن داس و بزن داسو بزن داس
تا ببینن غیرتت رو ایها الناس
بزن داسو بزن داسو بزن داس
بهترین قاضی
|
|
|
|
|
یک شاخه ی باطراوتِ گل ،
سزایش اینست که بمیرد ؟
به جرم اینکه آن گل ،
رزِ سیاه است
|
|
|
|
|
ياور آنکه آرزوی همان دشمنس به من
آن دشمنی کند ، نَبُود عاشق آن به من
|
|
|
|
|
تو آخرین موجودی بودی که قلبمو پرت کردی به آتش....
|
|
|
|
|
شیرینی و فرهادم،دل بردی و دل دادم
این بود چه دردی که،از چشم تو افتادم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۷ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |