خنده ها بر لب خشکید
خنده ای نیست دگر
در ورای کویت ،
در برابر مشتى خاكستر ،
در بلند اى تو
ودر دامنه هاى به اتش كشيده ات
تنها نشسته ام
ونوسان خاك حاصلخيزت را ميبينم
زاگرس زیبا !
ریشه هایت محکم پر و بال ات آزاد !
در دل شعله های
اتشین جانسوز
چه شد ؟
آتش را ببینیم
آتش را بشنویم واتش را باور کنیم ،
که چگونه همه را خاکستر کرد
دست ها میلرزد ،
شب می تپد در هیجان
جنگل نفس نمی کشد در دامانت
راز سبزی وصفا ،
راز جنگل های بلوط و
شاخه بلوط های قدیمی ،
چه شد ؟
کبک های خرامان و تیهو های زیبا و قشنگ ،
به کجا برفتند
وحوش همیشه آزادت ،
چه شد به یک باره
شاخه های بلوط وسبز ،
گل های همیشه بهار ،
زاگرس زیبا وهمیشه سبز ،
غم به خود را مده
غصه مخور ،
به همت عاشقان زحمت کش ،
مشتاقان کویت ،
دوباره قبای تنت سبز سبز خواهد شد !
وه چه زیبا وشکوهی دارد،
این شکوفایی سبزای تنت !
بر خیزیم ودعا کنیم ،
گریه کن شاید خیسی چشمانت
ویا باران ورحمت الهی قلب تف زده ات
را آلتیام بخشد !
بهرام معینی (داریان )
بسیار زیبا و غمگین بود
در وصف فاجعه زیست محیطی زاگرس