بی نشان
سدّ دلم شکست خونابه شد روان
اشکم روانه شد بردن مرا ز جان
بس که دلم پر از خون بود و اشک دل
من غرقه گشتم و در سیل غم نهان
از شوق وصل او در اوج انقطاع
بردند یک نظر روحم از این جهان
چون سر کشیده ام جام پر از بلا
آرام گشته ام در جان و در عیان
من ذره بودم و در بحر مهر او
گشتم چو درّ نام از لطف دلبران
از چاه نفس خود بیرون اگر شوی
تابان شوی تو هم چون ماه آسمان
در راه وصل او آرام نه قدم
ترسم که برخورد بر بال شه پران
از غربت درون از شرح درد عشق
در سینه ام بود صد آه و صد فغان
با کس نگفته ام درد دلم ولی
صد بار گفته ام با تو به صد زبان
از خال روی لب وز تار موی تو
دارند عاشقان صد وصف و صد گمان
در کوی عاشقان مستی خرند و بس
مجنون حق بشو ورنه کنی زیان
صد سال و بیش از آن گر عمر من شود
هر روز می شوم با ذکر تو جوان
آیات رحمتت مهر و محبتت
صد بار دیده ام هر روز و هر زمان
من عاصی و فقیر افتاده ام علیل
رحمی نما مرا بردار از میان
آن کس که فانی و غرق محبت است
از نفی ما سوی گردیده جاودان
اندر جوانی ام من پیر ره شدم
غافل اگر شوی سروت شود کمان
من شهره جهان بودم ولی بدان
از عشق او شدم بی نام و بی نشان
شهریور 1390 هجری شمسی. 25 ماه مبارک رمضان .
خیر مقدم بداهه ای تک بیتی تقدیم
" باشد امیدِ من، شعرِ نجیبتان
مانَد به روزگار، پاینده، جاودان"