محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 29 ارديبهشت 1403
11 ذو القعدة 1445
ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق Saturday 18 May 2024
روز جهاني موزه و ميراث فرهنگي
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
شنبه ۲۹ ارديبهشت
آری ای یار درست است... گرفتار شدم
"اما" های ما بسیار و" برای"های آنها خیلی
دارم اندر دل ولای آل طاها بیشتر
گلوبند اشک هایم
صدپاره شده!
هاااای
زندگـــــی
جَبرِ بد سیرت ...
در باور من شنبهی آغاز تویی
گفتم: راز یا آواز؟
گفت: هر آواز رازی در خود دارد...
...
دراین سکوت خالی ام ،
دراین سجود عالی ام ،
ببین که من چه حالی ام !
همچون یه دار قالی ام
عشق یعنی لحظه دلواپسی....
کودکی با پدر شب نشست
گفت :کای پدر چه سرّی درشُکرهست
این همه کرنش وشکر کردن چرا...
بگلزار می نگرم اما جنونز مستی اش دارم
به ساقی می نگرم اما نشان هستی اش دارم
می خوام عرق وز عنبر مو
گشایشها شده حاصل ز رشد اقتصاد امروز
من عشق و یادت را برای خویش می خواهم
هر حس شادت را برای خویش می خواهم
...
باران که می بارد به سمت در شتابان می شوم
خسته ام از
تزویرها
در دنیای وارونه ها
از فریادهای بغض شده....
ان کس که خر جهل به اصرار براند..
وباتو شیرین ترین واژه های
شعرهایم
که در هیچ جایی گفته
ودر هیچ داستانی سروده نشده
ای جانِ جان افزا، الا ای مستجیبِ مقتضیٰ
هستی فزا، روح القضیٰ، ای از منِ تائب رضا
در فکرتِ این مزرعه ی همواریم
راه را بستی به رویم چاه کندی بر مسیر
من نفهمیدم چه شد گشتم به چشمانت اسیر
دیگر در غزلم قافیه پیدا نمیشود
به چشمان زیبایت نگریستم
گفتم چقدر مرا دوست داری
گفت به اندازه ستارگان آسمان
به آسمان نگریستم
حدیث عشق میگویم به گوش باد تا شاید
گر به هر جا می روم، از تو روایت میکنم!
گر، عزیز بهتر از جانم، صدایت، میکنم!
جامه را از دوش برمی گی
حیف از آن عمری که در پای رفاقت داده ام
سحرگاهی که در شوقت جنون را آشنا دیدم
توهم، واقعیت را چنان من جابجا دیدم
میکُشی خود را که او باشد نماینده چرا؟
جهان بیحس انسان جان ندارد
بین صلح و اسلحه ،
بین اجباری که بود ،
بین فیل های عظیم ابرهه
بعد مرگ از سرودست و پا چه می ماند رفیق؟.....
بله اای دوست من ای یار شیرین
چنین آمدو شد هست رسم دیرین
یکی امروز چون آید به بوستان
و دیگ
غروب بهاری
درآن دشتِ گلشنی از
انصاف نیست
این همه دلتنگی در من
سر به جنون بردارد....
توبِه گر رندی ما بوده مبارک من از ان
چون شدم رند که فرزانه قماری بودم
آمدم قدری بگیرم از دلم غمها و درد
فاش گویم راز هستی هوش دار ...
عاشق که باشی غافل از احوال خود باشی
ذره ذره آه شد آواز دل از عشق تو
کنج تنهایی شده دمساز دل از عشق تو
همدمی دیرینه دارد چشم خیسم خون
زندگی
...درد را باید کشید
روی بوم سینه
خموش ولال..
جان میبُرَم از بَر، لیک، از دلبر و دل هرگز!
پاییز اگر عاقبت خویش بداند
بر رویش بستان نکند چشم چرانی
بیا شوریدگی حاصل بسازیم
بیا از عشق آب و گل بسازیم
درخت عشق ما قامت بلند است
بیا در شاخه اش منزل ب
رفتم در میخانه دیدم قدح و جامی
باغبان سارق انگور ز تاکستان است
بش دیقه دِدیر دُوز بیر اولاخ ذیکره خییالین
خوش گل دمیسن ایندی کی گلدیرگئجه یارین
ماهی به دریا می زند ، شاید دلی دیوانه شد.
یک صبح بخیر ساده تقدیم تو شد
منم آن کویر
که به باران گفتهام:
دوستت دارم!
آری؛ دوستت دارم
و دیگر،
بر من نبارید
و تنم خشکید
هزار لحظه، همزمان ز من تردّد کرد...
بالم را
وعیدِ فراغ بدادی
اما ...
آب میشه قند توی دلم
می بینم روی ماهتو
امروز برام فرق میکنه
میخوام بیام کنار تو
شاخه گل سرخ می بر
خداوندا غم دل با که گویم اگر یار نباشد.....
دو گرگ زیر ابروهات
به دنبال دل میشم
به چنگ آورده ای میش و
دریده سگ ، شبانم را
مانده ام چه عذابی میشد ،
اگرنبود داغیِ خورشید
جوشَنَش را کنده فریادم ، زبونِ خان ترس
مجموع ۱۲۴۱۴۲ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک