جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
گندم هنوز پیش شکم ها مقدس است
|
|
|
|
|
درختی خشکیده ام
تن به طوفان می سپارم
|
|
|
|
|
سرم
در گریبان این کوچه
هیچ خیابانی
گردنم نمیگیرد
|
|
|
|
|
لعل ریزد چو در از لبان یار
طلب کنی دهدت بسیار
ّبهری ز خرمن زر در خزانه
کان گنج کیمیا در م
|
|
|
|
|
به رسم دوستی امشب مرا حرمت گزاری کن
|
|
|
|
|
خدایی که داری عطایی عظیم
خودت وصف کردی خودت را کریم
|
|
|
|
|
برف می بارد
آسمان هست بی تاب
کولاک
از پشت پنجره ی بهمن ماه...
|
|
|
|
|
قاش قارا کیپریک قارا گوزلرقارا
ووردون اورکدن منه گیزلین یارا
|
|
|
|
|
طعمِ شیرینِ آزادی، را خواهم چشید، در روزی آفتابی
|
|
|
|
|
درون پیــلهای تنـــها، بــه ســرشاخـی از درختی
زمان سـر میکنم، امیدی هم ندارم بر شـاد بختی
نمی
|
|
|
|
|
اگر پدر پیش تو نماند و دگر کسی در بر تو نیست
|
|
|
|
|
بزار باز بتابه آفتاب از دریچه دو چشمات
گر بگیره تن خسته ام یه شهاب باشم تو شبهات
|
|
|
|
|
شاخه های بید می رقصند بی امان
در هزار توی گذر سالیان
باد که می وزد در میان برگ ها
بید مجنون تر می
|
|
|
|
|
پروانه ها پریشان در سوگِ پیله هستن ...
|
|
|
|
|
با تمام رویاهای خواب و بیداری ام...
|
|
|
|
|
چشمان تو نورِ ماهِ من بوده و هست
|
|
|
|
|
در مورد زاگرس و شباهت عشق به کوه هایش با عشقی که سامورایی ها به کوه های ژاپن دارند.
|
|
|
|
|
نمی دانستم روزی حالم آنقدر بد می شود که نتوانم آن را وصف کنم...
|
|
|
|
|
نفس می گیرد از تقدیر، از این تقدیر بی تدبیر
|
|
|
|
|
شده مویم سپید اما همان روی سیه دارم
|
|
|
|
|
شال میبافم که در سرما و برف
|
|
|
|
|
سرد است هوا نگاه تو جان بخش است....
|
|
|
|
|
درون من خسته کیست ؟
که ز من پرتوان ترست
درون من ناموزون کیست ؟
که ز من زیباترست
درون من ملول ک
|
|
|
|
|
من خسیس نیستم ولی ... آغوش ِتو، بهشتی است که آن را با هیچ کس شریک نخواهم شد. درب ها را می بندم. چشم
|
|
|
|
|
در زدم و گفت بگو کیستی ؟
آدمِ این دور و ورا نیستی
|
|
|
|
|
مهربانی صفت..اجتماعی
دوستی با همه کس باور و بنیان من است
همدلی با دگران در دل و ایمان من است
مهر
|
|
|
|
|
بیستون را بشکافم ز پی چشمه جان
|
|
|
|
|
بیرنگ شده حیاتمان یا ،
من تازگیها کور رنگم ؟
|
|
|
|
|
از نوای ساز و سوزِ تار شعر آمد پدید
|
|
|
|
|
گویی دستان ِ خدا؛
چشمان تو را
به پس زمینه ی خاطرم
میخ کرده!
|
|
|
|
|
قاصدک مرغ دلم پر کشید از در من؛؛؛؛ تو که قاصد خبری هم نداری زو خبری؛؛؛؛ یا که او رفته بجایی که نب
|
|
|
|
|
آن نامه های غرق در غم های پنهان
|
|
|
|
|
گریه بی صدا
زهر درد آن بغض خفته در گلو بود
جاری شده بر چشمهایش
آن خشم فروخورده سالهای دراز
آن
|
|
|
|
|
در جام و جم ما شما نداریم
|
|
|
|
|
میلاد امام علی علیه السلام
|
|
|
|
|
دلم پیوسته غرق التهاب است
|
|
|
|
|
گفته بودم که دگر محوِ نگاری نشوم
خامِ ابروی خم و چشم خماری نشوم
دل به آهنگ خوشِ سازِ غریبی ندهم
ه
|
|
|
|
|
خرابه گردم کرد .
راحت از من گذشت طردم کرد
انتظارش خرابه گردم کرد
دوری اش بیصدا ترم کرده
سهمم
|
|
|
|
|
در آتش می چکد سرخی رخسارش و آتش شعله ورتر شد ز اوشارش
|
|
|
|
|
عمریست که سیگارِ مرا دود نکردی
از سنجشِ بیهوده ی من سود نکردی
قدرم که ندانستی و از محنتِ بسیار
بن
|
|
|
|
|
سَر در گُم این کار جهانم که تو دانی
|
|
|
|
|
خانه ای می سازم،
بر بلندای وجود
که تماشا کند هرکس که در آن میشیند
|
|
|
|
|
🍀به یاران باران، به پاکان درود🍀
️🍀که عرشی بسازند از تار و پود🍀
|
|
|
|
|
شب است و دلهای بی تاب
چشمان نگران با اشکهای ناب
چشم بی خواب منتظر یار
مثل کودکی پر از نشاط و لجبا
|
|
|
|
|
دست به ریشه می برد
دل
در کوران برف
|
|
|
|
|
تو اگر خودت را
هر شب
مثل خون!
در رگ هایم
تزریق کنی؛
|
|
|
|
|
شراب تلخ شیراز و با مرام ساده میخواهم
|
|
|
|
|
بداهه تقدیم به جناب هداوند عزیز
|
|
|
|
|
جای گلولهی آخر، عشق تو توی خشاب بود
|
|
|
|
|
نگذاشتند پروانه ها به عاشقی
|
|
|
|
|
طفلکیا چشماش !
چقدر قرمزشدن ،
|
|
|
|
|
شعرهایم بی تو بارانیست
که از چشمانم بر رویِ کاغذ
نم نم می بارد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
در نگاهم بهترینی ، آخرین آرامشی
|
|
|
|
|
خداوندا ترحم کن زفضلت بر دل ما
|
|
|
|
|
هرگز پاسخ این معما را مده
|
|
|
|
|
جز پریشانی در گفتا رنمی بینم
دنیا به جز فانی کردار نمی بینم
طلب کرد م عمل بر ارث برم من
بجز رخ
|
|
|
|
|
امشب گل امید به قلبم جوانه زد ، بلبل ز شام تا به سحرگه ترانه زد ، سنگینی دلم شده ناگاه نا پدید ، گوی
|
|
|
|
|
بسی زحمت و رنج کشیدم که هیچ
|
|
|
|
|
گل چو در بستان بروید زنده است
خوش طراوت دارد و پاینده است
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۸ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |