چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
|
یار من از عاشقی بیزاربود
او به بازی ،سخت شیرین کار بود
|
|
|
|
|
چه حال غریبی دارم
حالی شبیه " مجرمی بی گناه "
|
|
|
|
|
مردباشی وفقط اسب تفنگت باشد...
|
|
|
|
|
نُقـــــــــره -سااااای سَـــــــرد...
|
|
|
|
|
سیل از ره می رسد ، سیل تماشا میشوی
آخر این سیل ها، صحنه درخشان میشود
|
|
|
|
|
چقدر حال تو خوب است حال من عالی است
چه حیف جای محبت میانمان خالی است
صلیب سرخ به من گفت کشور قلب
|
|
|
|
|
وقتی غزل به دست قلم های زرد مرد
وقتی خدا نشست و به حال تو حرص خورد
|
|
|
|
|
موی خود جمع کن و در سخن اطناب نکن
|
|
|
|
|
الابذکره الله تطمئن القلوب
|
|
|
|
|
پيش از آني كه به آتش بكشي شاعر را
|
|
|
|
|
من هرزه ام ،من هرزه ام اری
من تن فروشم تن فروشم من
|
|
|
|
|
برف میبارد وسرد است خدا رحم کند
|
|
|
|
|
حال دلم بد است ولی خوب می شود
امشب به پاس لطف تو مطلوب می شود
عقلی که در نبرد دلم را شکست
|
|
|
|
|
آمدبگوش من امشب قیام عشق
بوییدمش که بفهمم مرام عشق
پیچید دورسرم گفت من فقط
مشرفم به رسا
|
|
|
|
|
بخوان استاد، دل دارد هوایت ...
|
|
|
|
|
از سکوتم بگذر و این حرف ها را گوش کن
هر چراغی جز مرا در ذهن خود خاموش کن
|
|
|
|
|
آن روزها چه بی ادعا به هم مینگریستیم
|
|
|
|
|
آنچه را صاحب کرم با ما فراوان کرده است
آشنا باخواندن آیات قرآن کرده است
|
|
|
|
|
گریه
طوفان حسودی ست
که گل سرخ لبخند را
|
|
|
|
|
بیتومگراینشبم سحرخواهدشد
چشمتنگراناین خبرخواهدشد
|
|
|
|
|
این بیت کجا بود که گم شد ته شعرم
این شعر چه کم زد که قلم باز ندارم
|
|
|
|
|
اسباب طبیعت
ای عشق نــــــــــــامدار ای دل بیقرار
ای چشم انتظـــار ای جان خود نـــثار
آتش به جان
|
|
|
|
|
بنشستم و با جان و دل خواندم از آن چشمان چون یشم
|
|
|
|
|
تا نگاه آبی ات را بر نگاهم دوختی
|
|
|
|
|
دل را به خنجر مژگان درید و رفت
|
|
|
|
|
من اگر خار ندارم چه کنم؟ بر سر هیچ کس آوار ندارم چه کنم؟
اگر از حال دلم می پرسی من به احوال دلت ک
|
|
|
|
|
اهــــــــای ادم های زمینی
دل کندم از زمین و زمانتان
|
|
|
|
|
یاد آن روزی که رفتیم پیش یار مهربونی
دست اون و باز گرفتیم ولی دیدنش گناه بود
|
|
|
|
|
منو آن شور مستی ، در شبی تار
بنالم تا سح
|
|
|
|
|
گفته بودم با تو : « این خط ٬ این نشان ... / ... آخرش ٬ احساس مان شر می شود ! »
|
|
|
|
|
رقص گیسویت به بادِ آه من را دیده ای!
|
|
|
|
|
باز باران است و خاطر بیقرار
|
|
|
|
|
آمد و نقش و نگاری به جهان زیبا زد ...
|
|
|
|
|
با اینکهدلماسیردستانشبود
امانگرانعهدوپیمانشبود
|
|
|
|
|
بايد امشب دلم از مي به تلاطم باشد
|
|
|
|
|
زمان رهسپاری فرا رسیده است!
|
|
|
|
|
خزان دگر رفت و
به سینه دل شیداست
قلم شکست از غم
و شاعرت"تنها"ست.
|
|
|
|
|
ای باغبان بگو که بلاهای باغ چیست
|
|
|
|
|
ماه ، هر جا هست آنجا آسمانی می شود ..
|
|
|
|
|
من نِی زِهوس سوی تو مستانه دویدم
با یک نظر ت خِلعَت تزویر دریدم
|
|
|
|
|
سیب سرخی و کمی دلتنگی
و کلیدی
که مرا سوی تو ارشاد کند
|
|
|
|
|
نى به دف گويد بيا چنگى به دلها افكنيم
دف به نى گويد چه سودى دل مگردان دربدر
|
|
|
|
|
می کنی ما را نگاه و گوش و چشمت با تو نیست
خنده کردی گاه گاه و گوش و چشمت با تو نیست
|
|
|
|
|
من به پایت سوختم ؛ اما تو رفتی / تا بگیری دست یک دلدار دیگر ...
|
|
|
|
|
((به نام مهربان))
یا ربم حمد و سپاست نتوان گفت به زبان
کس نگفته همه حمدت نه گذشته ، نه زمان
|
|
|
|
|
مرا شبی به تماشای عشق مهمان کن /
بیا و باز مرا راهی خراسان کن /
کنار پنجره فولاد اشک می ریزم /
|
|
|
|
|
همراه دعا بخوان دعای صلوات
|
|
|
|
|
زل زدن توی قاب عکس تو و / سوختن ، دِق شدن ، عذاب شدن
|
|
|
|
|
دلم سردو تنم اکنده از درد است
چوان تنهاترین تنهای شبگرداست
|
|
|
|
|
درد رفتن تو از من ما ساخت
مای ما هم پای غرورت باخت
|
|
|
|
|
دامنی با نقشی از گلپونه بر تن میکنی
|
|
|
|
|
دوباره گوشه نشین شدی
توی کهکشان دلت
دنبال کی هستی
با این همه ستاره
بازم دنبال ستاره می گردی
بی
|
|
|
|
|
انقدر غرق در بازی می شوی،تا فراموش کنی که هستے
|
|
|
|
|
"حلب" را
حلبی آباد می کنیم
سپس
آباد
ما
آبادگریم هنوز!!
|
|
|
|
|
بابغضی عمیق...یه گوشه نشستم
بافکر نبودن تو...دلگیر وخستم
چندوقتی که پیشم...توپیدانیستی
عکست
|
|
|
|
|
یادم نیست،
یادبود ها
چقدر عمر میکنند
و غروب
چقدر کنار نیلوفر، دعوتم می کند
از آغاز
دور دست
|
|
|
|
|
عطر بارانِ من ، شمیم چمن
با تو ام ای تراوش مهتاب
نازک واژه های شعر من
چینی ترد خلوت سهراب
|
|
|
|
|
غصه نخور دلم فقط من
میدونم دردتو
غصه نخور اگه رفتو تنهایی
شده سهم تو
|
|
|
|
|
توی یه پارک عاشقونه
روی یه نیمکت چوبی
دل به هم داده بودیم
اخ که چه روزای خوبی
|
|
|
|
|
((به نام مهربان))
الا ای آنکه در چشم سیاهت راز داری
هزاران راز با چشم سیاهت باز داری
که چشمان س
|
|
|
|
|
بی تو این کاخ چشم را با اشک بر سر دل خراب خواهم کرد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۴۵ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |