شنبه ۱۴ مهر
|
|
درون قلب پاییزم میان آذر و آبان...
|
|
|
|
|
تیشه فرهاد شد عشقت به تن
دست وفا داد.فراغت به من
|
|
|
|
|
هراس مرا آشتی پنداشته ای؟؟
|
|
|
|
|
کاش دلها همچو بلبل بی نهایت شاد بود
همچو گل ها در گلستان خرم و شاداب بود
|
|
|
|
|
🍁 تڪرارِ عشق 🍁
از تو میگویم ڪہ بازهم درنبودت ما شویم
شاید از تکرارِ عشق در قابِ عکسی جا شویم
|
|
|
|
|
شعر و غزل ز هجرت پرعذر و پر بهانه ست
در بیت بیتِ شعرم از دوریت نشانه ست
|
|
|
|
|
این زمین/ از قهر/ ما را در گرفت/ مهربانی/ کی فراموشی گرفت؟ / زندگی! / اینجا!
میانِ خاک و خون!! / زن
|
|
|
|
|
تو حاصل بوسه ای و لبی
... برای پَرستش
تا تو را بفهمم...
چشم می ترسد
گوش می خندد
|
|
|
|
|
با جذبه ی چشمِ سیهِ حضرتعالی
افتاده ام از خطِ افق رو به تعالی
|
|
|
|
|
گفتنی نیست این دو مصرع شعر
قلمم بغض کرده اینجا رو
|
|
|
|
|
در حسرتِ آغوشِ تو مانده بدنم
نـزدیکِ لَبت هم نرسیده دَهنم
|
|
|
|
|
نقاب از چهرهات بردار ای لیلی قلابی
|
|
|
|
|
ز غم و اندوه آمده ام..........
|
|
|
|
|
ز چشم در چشمش شدن هربار می ترسم
از قلب ویران گشته در آوار میترسم..
|
|
|
|
|
قاشق برد بر کامها هر کس تو را پیدا کند
|
|
|
|
|
جایی که پروانه
بردوش خستگی شاخه می نشیند
|
|
|
|
|
من ز دریا از خودم خارج شدم ، در هبوطی ، خیره در تابش شدم.
ابری گشتم ، عالمی عشق وُ امید ، اهلِ پو
|
|
|
|
|
روح من
مثل ابری سرگردان
در آسمان کدر و تیره
تکان می خورد.
|
|
|
|
|
سرمد دوران همه انبيا نور خدا طلعت حق مصطفاست
|
|
|
|
|
زندگی را میتوان فشرد ،
در سفر
در طعم گرم قرص نان ،
|
|
|
|
|
یک حرف مانده در دلم باید بگویم
با رفتنت، سر در گریبانم،... نگفتم!
جواد_کریمی
|
|
|
|
|
سلام لطفا اسم و فامیلی کامل یا مستعار خودرا درج کنید .. از شما متشکریم.. مدیریت سایت
|
|
|
|
|
ناز کن ناز نگاه تو کشیدن دارد
ده قدم مانده به معشوق دویدن دارد...
|
|
|
|
|
بیچاره دلم چه حال و روزی دارد
چشمانِ تـو انگــار رُمـوزی دارد
آغوش گشا و در خودت گرمم کن
سرد اس
|
|
|
|
|
آه از خاطره های یک شهر
که پر از ویرانی ست...
|
|
|
|
|
زندگی کلأ برایم شکل یک هشدار بود
یا به جرم عشق دائم صحبتم اقرار بود
هیچ انسانی ندیدم سخت جانتر
|
|
|
|
|
ما راهی پس کوچه آنسوی نیازیم
خیام ترانه های پر سوز و گدازیم
|
|
|
|
|
در جوانی مراقب احساساتت باش
|
|
|
|
|
بهم گفت ،
زمین مال تو
آسمون مال تو
|
|
|
|
|
ای قلم یاری کن
آشنا کاری کن
چند صباحی ست دلم بد تنگ است
گوییا سینه من از سنگ است
|
|
|
|
|
بغلم کن بگذارکنج دلت جُم نخورم
|
|
|
|
|
مردی از پشت خنجر خورد
خون ازش رفت و بعد هم مُرد
کسی که یک عمر همدمش بود
جانش را گرفت و روحش را بُ
|
|
|
|
|
دفتر تنهایی
تو فقط حال مرا میدانی. . .
|
|
|
|
|
حرف هادرسینه دارم،یارمی فهمدفقط
رازِ ما را مَحــرم اســـــرار می فهمد فقط
|
|
|
|
|
ای جرعه نوش بی وفا از تو که؟ باشد پیشتر
رُو کن سبو گر طالبی تا مَی بریزم بیشتر
سرمست میخو
|
|
|
|
|
نى بنواز از غم هشيارها
در شب ديوانه ى بيدارها
( صفحه پایانی )
|
|
|
|
|
دیگه عاشق نشو نرگس ، گُلِ زیبایِ من ، هرگز.
نذار خورشیدِ روحِ تو ، بشه تو غربِ غم قرمز.
زمین ج
|
|
|
|
|
اگر ببینمت از دور، اگر به من برسی
ندارم از تو گریزی، تو هم نه راه فرار
جواد_کریمی
|
|
|
|
|
إِقرَأ به اسم رَبِّکَ ، شعر ظهور را
|
|
|
|
|
بگو چه شد که باختم در این قمار زندگی
|
|
|
|
|
من دلم باز به یاد تو هوایی شده است
|
|
|
|
|
همہ شب ، خواب بہ دیده نرود از عشقٺْ
دلِ بیتابِ من از
هجرِ تو تا صبحِ غمٺْ بیدار اس
|
|
|
|
|
یک پنجره یک صندلی یک مشت...
|
|
|
|
|
آدم ڪه نڪشته بودم طلاق گرفته بودم
اسمش ڪه سر خورد روی صفحه ی طلاق شناسنامه ام اسم من هم افتاد توی د
|
|
|
|
|
خاطرم درگیر رؤیای تو بود اما شکست..
چشم هایم محبس اشک تمنای تو بود اما شکست..
|
|
|
|
|
مشهورترين شعر تو ماهي
از شهره زدم شعر،تو ماهي
|
|
|
|
|
کی شود رحمت با ران به بیابان برسد
|
|
|
|
|
عشاق جهان غرق وصال اند ولی ما
تا صبح میان غزل و باده گرفتار کجائی
|
|
|
|
|
گون باتان اخشام لاری یاغان او یاغشلاری
جوانخ خوشلخ لاری آتانین خوش سوزلری
گالمادی عمره بیر گون هان
|
|
|
|
|
تو که رفتی ...
دژ استوار تنم ،
هم خانه جدیدم ،
دوست بداخلاق مرا تاب نیاورد !
فرو ریخته ام ؛
|
|
|
|
|
وقتیکه آدمی حیایش را قی میکند
بنای زندگی اش را بی پی میکند
مسیری غلط را هر دم طی میکند
|
|
|
|
|
تا مبادا روزی باز حواسم پرت شود
|
|
|
|
|
به رویم چو بنگری سراپا نظاره ام
به رویت چو بنگرم به ماهی نظر کنم
|
|
|
|
|
خیالم چون پری بر باد افتاد....
|
|
|
|
|
بلبل بخوان غزلی از دیار دوست
|
|
|
|
|
خواب میدیدَم،بِسوی اَم،آمدی/
یک شب از مستی،بِکوی اَم،آمدی
بوسه میبَستی،لَبَت را بر لَبم
آمدی
|
|
|
|
|
حرفایم تقاصِ
بُغض ای هست
در ،کینم....
تو مرا داشتی،
اما، نداشتی،
درکی نه...؟؟
من با ا
|
|
|
|
|
آدمي را رخوتي ديرينه است
در فراموشي ، خدايي ديگر است
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۵۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |