دلنوشته (1)
از دلدارم پرسیدم
که چرا ترک مودت کردی
آیا تصور می کنی
که عشق من به تو
تاریخ مصرفش
به پایان رسیده؟!
نکند که درک
واحساس تو
به بی حسی ی گل های مصنوعی
مبدل شده
که درنهایت زیبایی و فریبندگی
حسی ندارند.
آیا بوی اشرافیت بادآورده
و بی هویت
فضای فکر ترا هم
تسخیر کرده
ویا در امواج
ترافیک جانفرسا
ودردانگیز تزویر
سرگردان شده ای؟
اگرهنوزسبدصداقت تو
ته نکشیده
زره ای
راستی نشانم بده
که سوگند به احساس لطیف
لاله های تازه رسته
من دوستت دارم.
...........................................................................................
دلنوشته (2)
تورا به گیسوی پاک باران و شور و هیجان بی قراران
به غنچه های شکوفه زاران و لحظه های فراق یاران
به اشک لیلی به آه مجنون و عشق فرهاد پاک و بی چون
به عاشقان همیشه دلخون و حسُ خوب امیدواران
چرا زحالم خبرنداری چرا به کویم گذر نداری
چرا به رویم نظر نداری که گشته چشمانم اشکباران
شراب چشمت نموده مستم که در خماری همیشه هستم
و تا نیفتم بگیر دستم ترا به احساس نوبهاران
ابوالحسن انصاری(الف.رها)
درود استادبزرگوارم
بسیارزیبا ودلنشین بود