جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب ساناز هموطن
|
تو که رفتی ...
دژ استوار تنم ،
هم خانه جدیدم ،
دوست بداخلاق مرا تاب نیاورد !
فرو ریخته ام ؛
متروکه ای ویران شده این تن ...
بر ان فرو میریزند ،
از چپ و راست بمب های شیمیایی ...
دیگر جیر جیر استخوان های تنم ،
یاداور خانه ارواح است !
مخمل موهایم را که شیمیایی زدن ،
دریچه های نگاهم بی پرده ماند ...
بادو خاک درد به فرسایشش تاختند ؛
شکسته ام ،
در حال فرو ریزیم ...
نگران نباش ،
تو را به معماری این ویرانه نیازی نیست ...
هنوز گنجشکانی هستند که ،
به بوی نان تازه و دستی پر مهر ،
پنجره اوار شده تنهایی ام را میکوبند ...
دوست بد اخم من ،
سرطان جان ،
هنوز برای توام خونی در رگ هست ...
از پشت پنجره مخروبه تنم کنار بیا ؛
گنجشک ها را نترسان !
|
نقدها و نظرات
|
درود و سپاس از نظر پر مهرتان | |
|
سلام و عرض ادب استاد ممنون از نگاه زیبای شما | |
|
درود و عرض ادب استاد سپاس | |
|
درودها استاد به به احسنت بسیار لذت بردم حضورتان باعث دلگرمی بنده است | |
|
سلام بزرگوار سپاسگزارم | |
|
سلام و عرض ادب سپاس | |
|
درود بزرگوار سپاس | |
|
سلام از بنده است استاد سپاس از نگاه زیبای شما و حضور پرمهرتان | |
|
سلام بزرگوار سپاس از حضورتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.