جمعه ۱۸ خرداد
|
|
دلم شهر خرابات است وقتی با تو در گیرم
|
|
|
|
|
به جای اینکه بگویم
معنای زندگی چیست
پرسیدم: مزه ی جبر چگونه است
|
|
|
|
|
روزي به برم سرو قدي ، رخسار چو ماهي
الاله رخي، سيمين قدي ، زلف سياهي
ماه بر رخ او قبطه خورد از
|
|
|
|
|
به كجا روم ؟
چرا هيچ
نشود چراغ راهم ؟
كه گهي به اسمانم
و گهي به ته روانم
|
|
|
|
|
غزل دم می گذارم تا که مهمانت کنم امشب
|
|
|
|
|
سخت است..........................
|
|
|
|
|
این برگ، برگ بلوغ سبز
حروف سرخ دلم بود،
رمیده ازسکوت سرد
از زمستان سخت،
برزبان شاخه ها
|
|
|
|
|
در دل آیینه ها راهی برای کینه نیست ..
|
|
|
|
|
کی می رسد ته خط عمرلعنتی
کردی کلافه ام ای بخت پاپتی
بی هیچ پرسش و پاسخ به تازگی
می دزدی تن وج
|
|
|
|
|
میشود با نگهی مشت مرا باز کنی
میشود در دل من معجزه آغاز کنی
|
|
|
|
|
شکست دل،هیچ جا پناهش نیست
به پشت رواق، تا کسی در وا کند
|
|
|
|
|
بیا دستت را به من بده
این آخرین برف این زمستان است
|
|
|
|
|
استرس دارم،بی تابم
روز و شب درگیرم،می خوابم
شک دارم،از همه کارام بیزارم
هی می گم:دوستت دارم،همش م
|
|
|
|
|
زیر باران
فصل بهار ســــــــــــــــــــبز
لبانت را بوسه باران خواهم کرد
تا
شفافیت درخش رعد چشم
|
|
|
|
|
همه چیز در درون آماده است:
جلاد
تبر
گردن
و
سپس خون...
|
|
|
|
|
طعم بهشت و طعم عسل داری
طعم قصیده، طعم غزل داری
|
|
|
|
|
مرغ غزل خوان من,چشم به راهت منم...
در تپش لحظه ها,قافیه بازت منم...
|
|
|
|
|
آتشی که نگاهت
در جانم افروخت
فقط ...
|
|
|
|
|
درمیانگرگهایکبرهآراممن
ساکنتنهاییاینکوچهبیناممن
|
|
|
|
|
با سکوتی سیاه
و پیراهنی سپید
آمده بود
تا نا تمام
نماند
|
|
|
|
|
سلامی به بزرگی خورشید
دستان سخاوت زادگاه ام
دشتی پراز بار اشتیاق
کوه های پیر و پر غرور
|
|
|
|
|
اشاره بر دلتنگی آدمی در فراز و نشیب دهر دارد
|
|
|
|
|
تو چقدر
خوبِ فاحشی ...
همه بیراهه ها، آشنای تو... اَند
هر خاموشی ، پریدنی
هر پریدنی
|
|
|
|
|
سرزمینی که درآن نیاید آفتابی در صحرگاهان.
|
|
|
|
|
نه اهل گریز بوده ای همچون رود
نه مثل تمام ابرها بغض آلود
|
|
|
|
|
تو از دریچه ی خاطر همیشه پیدایی
|
|
|
|
|
گفت من این داستان را خوانده ام
باز بین بدتر و بد مانده ام
|
|
|
|
|
ز پرسه زیر رگبار تماشایت
از آن سردی آهنگِ لبانت هست، من خیسم
|
|
|
|
|
"یاد جوانی"
"پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کح
|
|
|
|
|
چنان رازی بدل باشد که بغضی در گلو دارم
چو مرغی سر بزیر بال با خود گفتگو دارم
|
|
|
|
|
داغ وارونه می زند
در جایگاه غصب
سیما
|
|
|
|
|
شعر برای من دریچه ای است که هر وقت به طرف آن می روم خودبه خود باز می شود، دریچه ای رو به نور و روش
|
|
|
|
|
شاهد شعر های غلطم چه کسی است...
من و تو و او هزار بی کسی است...
|
|
|
|
|
رفتن-- ماندن--- ایستادن
خاموشی !
سکوتی ست سیاه
|
|
|
|
|
هیچکسعاشقیکشاعرتنهانشود
دردهاداردوهرگزکهمداوانشود
|
|
|
|
|
دست از سرم بر نمی دارند،این واژه ها
کلافه ام کردند
آخر، کدام واژه قادر است
وحـشی د
|
|
|
|
|
نبض هر واژه تپش دارد و دل می کوبد...
|
|
|
|
|
در
سرزمینِ، دروغ های دیم
باید ساکت می ماندیم...
|
|
|
|
|
رفتن به باغ وبستان ودیداریارانم ارزوست
|
|
|
|
|
تا خدا را در جمال ماه رو پیدا کنم
میروم تا جذْبه ی چشمان او پیدا کنم
رنگ ناکامی اگر در چهره ام د
|
|
|
|
|
صدايي نيست
رنگي نيست
در اين اشفته حالي ها ..
|
|
|
|
|
در خواب ديدم شبي گل همدمم بود
مي ناب و پياله ، شعر حافظ در برم بود
زلف آشفته كنان ، پيمانه بد
|
|
|
|
|
نه من پیراهنم پیدا، نه اینجا شاهدی دیدم
زلیخا شانه ای رسوا همیشه دوست میدارم
|
|
|
|
|
جمعه
نفس
به نفس
صبح است خدا می داند
|
|
|
|
|
معجزه گر – معجزه کن- معجزه
|
|
|
|
|
یادم نره وقتی تعداد اعضای خانواده ام را پرسیدن;
یک شماره به اون اضافه کنم
میپرسی کیه؟اسمش چیه؟..
|
|
|
|
|
حالا نشستی روبه روم و شعر می گی
لطفا نگو اونی که فکر می کردی نبودم
علی رفیعی
|
|
|
|
|
کنار خانه ی ما چون بهار می آید
|
|
|
|
|
دیدوانت را به نگاهم گره می زدم
باچرخشی بر اندامت تاب می زدم
سکوتت را به لبخندهایت گره می زدم
هرچه
|
|
|
|
|
اگر چه موسمِ گُل فصلِ بیقراری نیست ؛
ولی به فصلِ بهاران ؛ دلم بهاری نیست ...
|
|
|
|
|
زندگی کن دل من تا غزل و باران هست
|
|
|
|
|
من گره خورده نگاهم به لبت
بوسه ات بر لب بیمار دواست
محض خیرات تو یک بوسه ببخش
مستحبی ست که در عشق
|
|
|
|
|
سفيد،ساده برقصد میان ز شطرنجی
گلی چو سرو نمایش دو مکتب از گنجی
بهار طاقت دل را دلیل متقن گفت
گر
|
|
|
|
|
غرق در افکار خود در انزوا سردرگمی
|
|
|
|
|
الهي الهي ، اول و اخر تو
الهي الهي ، بنده فاني من
|
|
|
|
|
اوخ ان اهوی ختن کزصحرای مارفت
|
|
|
|
|
دوش
عکس رُخِ
یـــــار
در مـــاه
نـمایان بود
جـهانی
مـنور از
|
|
|
|
|
طالع نحس من از روز ازل ننگین بود
سایهام بر سر دنیای شما سنگین بود
شادی آنلحظه که در بین شما قس
|
|
|
|
|
به جمله جمله کتاب عشق
راهی جز این برایم نیست
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۸۶ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه |