دوشنبه ۴ تير
|
|
مثل نصرت شاعر بدنام بودن مشکل است...
|
|
|
|
|
شاهد شمع دل افروز تو شد عارف وگفت
كي هم اندازه معناي تو تورات شود
|
|
|
|
|
تلخی مظلومیتِ
گُلهای روشن و مهر
آنچنان بیش،
که حتّی طعنه زنند آنان را
خارهای
بدنام و بدکیش!!!
|
|
|
|
|
پاییز که از راه می رسد ...
|
|
|
|
|
تورفتی لیک،هنوزم خاطرت اینجاست...
|
|
|
|
|
مجویید از من عزیزان نشانه
که بیزار گشتم ز، یاران ز، خانه
من و تا خدا ! این بلا و غم سخت
نشسته
|
|
|
|
|
باران که نیامد
کاش تو
شهریورم را غافلگیر کنی
به
مهر نگاهت...
مه ناز نصیرپور
❤
|
|
|
|
|
نمیدانم تو میدانی
منم بانوی بارانی؟
|
|
|
|
|
خط قرمــز می کشی با دور لب هایت به من ..
|
|
|
|
|
یار ما در نزد زیبایان دنیا طاق بود
رنگ چشمش سبز ورویش ماه ومویش زاغ بود
صورت خودرا کرم اصلا نم
|
|
|
|
|
کلبه ی خاطره هایم خالیست
وحشت از عمق نگاهش پیداست
|
|
|
|
|
مست چشم دلبر، بیشتر ز می شدم.
راز چشم خمارش ، بیشتر زجی شدم.
|
|
|
|
|
حال من حال نوزادی است
که فروخته می شود برای گدایی
|
|
|
|
|
کجایی عشق! تو را گم کردهام من
که اینبار، سرکه در خم کردهام من
|
|
|
|
|
سوره ها را می شمارم " توبه " یادم می رود ..
|
|
|
|
|
در خیابان می روی ای ماه چون بی روسری
آبروی جمع خوبان جهان را می بری
چشمها سبز است و بادامی ولب
|
|
|
|
|
من برفتم سویِ معشوقم چرا زاری کنید
بر مزارم شادمان و ترکِ تیماری کنید
|
|
|
|
|
بر نوک خاری رسیدم بی خبر
عمرم آخر شد ز خواری بی ثمر
|
|
|
|
|
بنگر ز ملاحظات ما ٬آل سقوط.............
|
|
|
|
|
به دنبال تو می آیم ، تویی دنبال اویی که ...
|
|
|
|
|
پیش از تو قلب من ، نه فقط سرد و مرده بود ،
با حرف مردم از پی هم ، تیر خورده بود ...
|
|
|
|
|
در جاده های ابدی انکار
احتکار می کنم احساس بی کسیم را
|
|
|
|
|
تداوم عبور سبز مسافر غزل سوار
|
|
|
|
|
تاب نمی آورد قلبم
گریزت را از مرکزی که منم
|
|
|
|
|
خسته از بیداری ام خوابم کجاست
|
|
|
|
|
یه رویای بارون زده
پشت یک پنجره
یه بغضه نفسگیر،
مونده توو هنجره
|
|
|
|
|
ادب آموزمکتب رندان نشود مثل تو کس
ورنه هم باده ز مستان بستانند وبه خمار دهند
|
|
|
|
|
غنچه کن باز لبان خواهم ازآن لب بوسه
آمدم دربرت ای عشق من امشب بوسه
|
|
|
|
|
چه زیبا خفته است «ماه»
در آغوش سبزِ
گرم «دریا»!
|
|
|
|
|
غزل چشم و نگاه
از دفتر : با یاد تو
ذیفر
|
|
|
|
|
ثبت نام كرده ام و يارانه ام وصل نشد
نجومي بگير فاسد پس چرا عزل نشد؟
|
|
|
|
|
در دایره یه قسمت – هیچ قاعده نمی گنجد
|
|
|
|
|
تو را دوست دارم، به فانوس ها
|
|
|
|
|
ميان ارض وسمابه جوروجفادربدريم
|
|
|
|
|
عاقبت دیگی ز مس غارت نمود //
دزدی اش را از سر عادت نمود
|
|
|
|
|
من از پایی که جامونده
تو از قلبی که آشوبه
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
آن دیوِ غـُروریـم،کـه برنِخـوتِ خویشـیم.........
|
|
|
|
|
برد مرا عشق او طاقت وصبروقرار
درهوس عشق او می گذرد روزگار
|
|
|
|
|
ما را تو بپای عشق خود پیر نکن
برگرد بیا عزیز دل دیر نکن
|
|
|
|
|
از پشت قاب پنجره زن مثل یک خورشید
بر کوچه های خسته ی شب نور می پاشید
الماس اشکش می چکید از گوش
|
|
|
|
|
رفیقی را شدم دلتنگ، که شعر فاخرش مانده
دل عالم ، تماشا کن ، که بیت برترش مانده
|
|
|
|
|
چونکهبا چشمِخریداری تمـاشامیکُنم
خودنماییمیکُندهرگوشهیبازارِعشق
|
|
|
|
|
ترانه:بارون
ملودی:آهنگ سی سالگی(احسان خواجه امیری)
|
|
|
|
|
غم مینوازند تار تار موهایت
|
|
|
|
|
پــروازِ بـدون بـال را تـجربه کـرد...
|
|
|
|
|
بسی هرشب دلم بی او خراب است
که این تن در فراقش غرق آب است
به جز رب کس نداند حال زارم
که اشک و آه
|
|
|
|
|
زندگی افسانه ی دیدار نیست...
|
|
|
|
|
جان میکنم در این دو سه روزی که نیستی
با ســـــــال برابر شده روزی که نیستی
|
|
|
|
|
با استخوان های
شکسته ام...
|
|
|
|
|
گفتی جنگ و فقر و زلزله...
و آه گرسنگیِ
غنچههای ناز،
باعثش
تار موی نگار است و
ناز زلفِ بهار!!!
|
|
|
|
|
بی تو چه سخته مرد بودن
وقتی که بغضم بی قراره
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
به تسلیمم نکوش دنیا که از باختن گذشت کارم
دارم رو دفن رویاهام گل بابونه میزارم
نمونده از من آثاری
|
|
|
|
|
خسته از آرامش دریا شدم،طوفان کجاست؟
موج و گرداب و هراس و نقطه ی پایان کجاست؟
در پناه سایه
|
|
|
|
|
آری تو خاک بر سر ایمان من بریز
|
|
|
|
|
نترس،نترس،آینه دروغگویی بیش نیست
|
|
|
|
|
لنگ لنگان. . .
همان بارکشی. . .
که به جان آمده بود!
رقص پایی می نمود. . .
از وزن بار!
|
|
|
|
|
میرود بدرقه ی تابستان
دل پاییزی مادرزادم...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۹۳۷ پست فعال در ۱۵۶۲ صفحه |