يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر احمد رضائی پایدار
آخرین اشعار ناب احمد رضائی پایدار
|
حال من مثل حال نوزادی است
که فروخته می شود برای گدایی
گریه گریه می کنم من اما نه از بیم جدایی
مردمان می گذرند از من و مادر دروغینم
گاه با بخشش گاه با التماس نگاهم می کنند
گر چه من در خواب یا که گریه می کنم
حال من حال آن کودکیست وزن می کند مردم
با وزنه فقرو نداری و در به دری بی چارگی
همچنان گاه گریه می کنم گاهی حل این معما
از چه سبب برمن و آن بچه پولدار می گذرد این زنگی
حال من حال آن کار گری است مانده بی کار
اما گرسنه تر از روزها ی کارگری
همچنان باز فکر می کنم من
چرا من کار می کنم اما دیگران پولدار تر می شوند
حال پیر شده ام من کار کردام در این زندگی
اما ندارتر از روزهای دیگر از زندگی
اما خوب فهمیدم می گذرد این زنگی
بعضی زندگی می کنند و بعضی مردگی
اما در کل چه در دارایی چه در نداری
زندگی میکنم مثل کبکی سر در برف و پنهان از زندگانی
احمدرضائی پایدار
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حال پیر شده ام من کار کردام در این زندگی
اما ندارتر از روزهای دیگر از زندگی
تلخ بود
اما بااحساس
اندیشه واحساس خوب است
کمی تصویرسازیها باید بهترشه
که بامطالعه ی آثاربزرگان سپیدسرا موفق خواهیدشد