جمعه ۲۵ خرداد
|
|
پس مگو با من دگر از ننگ و عار....
|
|
|
|
|
پاییز دارد می رود از باغ خوشرنگش
با برگ وبار وقمری وشعر ونماهنگش
|
|
|
|
|
آدمها آمدند/
یکی/
یکی/
دوباره از نو :
بهشتها را فروختند
|
|
|
|
|
ذکر جلی یعنی یاد آوری حقیقت مطلقِ شیداگرِ یکتا با زبان، چه در تنهایی چه در کوچه و بازار و اینجا و آن
|
|
|
|
|
ما از اسب به زیر افتادگان روزی امیدها داشتیم
|
|
|
|
|
چرخ نخریسی را میچرخانم...
|
|
|
|
|
بازم تنها ، لبِ ساحل
قدم زدم رو ماسه ها
بازم دریا ، من و بارون
این شبِ بی انتها
صدایِ موج ، غمِ
|
|
|
|
|
اسير حُسن1 يارم من ، نمي شايد فرار آخر
نباشد چاره اي بر من ، بجز تسليم يار
|
|
|
|
|
روزگاری به خطا
از دنیای دیگران دفاعی کردید
از نتیجه ی آن دفاعهای اشتباه
چه خبر؟
|
|
|
|
|
آن چه گفتیم و شنیدیم ببخشا و مرو
|
|
|
|
|
مثلجرعهیآبیو بعداذان،
تو گواراترینِ حرامِ منی!!!
|
|
|
|
|
صورت ز من مپوشان ای ماه آسمانی
خواهم به نور مهتاب آسوده تر غنودن
|
|
|
|
|
ابر عشق ( اگاهی از گفته های کبیر، صوفی)
|
|
|
|
|
به خودم گفتم ،میخواهم بشناسمت خدا!
گفت، پس بشناس خود را
گفتم خودم؟! خودم میبینم,میشنوم و حس م
|
|
|
|
|
نمی آیی که ببینی چگونه پس از رفتن تو
|
|
|
|
|
در نگاه هر فریاد
بغضی بی کران جاری ست
|
|
|
|
|
هان بگو ای رهگذر
آخر که هستی
از کجا می آمدی
مقصد کجا ؟
|
|
|
|
|
بی رمقـم ، پـس مگذار ؛ فـکر کـنم :
مــرگ به تـجدیـد فــراش خـواهـشاً
|
|
|
|
|
ای سوی چشمان ترم، ای ماه تر از بدر، تو
در قلب من بنشسته ای، بنشسته ای در صدر تو
عشقم تویی، جانم تو
|
|
|
|
|
ای شقایق ...بعضی روزها غافلگیر می شوی
|
|
|
|
|
صاحب آن علمی که با فن آشنا
|
|
|
|
|
بی بال و پر هم می شود پرواز کرد
راهی به سوی آسمانت باز کرد
|
|
|
|
|
زخمی عمیق دارد،
درخت عمر من از
--تبر تنهایی!
|
|
|
|
|
در دهانم،
واژه های تلنبار شده بسیار اند!
|
|
|
|
|
دنیای خرد و معرفت به یغما رفته
زیر آواری که شاید
باید انرا زندگی نامید
|
|
|
|
|
عطر آغوش
عطر آغوش تو بوی مهربانی می دهد
عشق تو جان را صفای نوجوانی می دهد
از شکرخندِ تو سرمست
|
|
|
|
|
بیاور عشق را در شعر من با ناز بانو جان
غزل با رنگ لبهای تو در اعجاز بانوجان
اگرچه نیستم من اهل شوخ
|
|
|
|
|
بی رحم تر از هیتلر و چنگیز و لنینی
سفاک ترین قاتل تاریخ زمینی
تاریک شده همچو شبان روز خلایق
از د
|
|
|
|
|
گذر عشق از سر کوچه ی مرگ
گذر نور از این پنجره ها...
|
|
|
|
|
در شهرِ آشنایِ تو چون من، غریب نیست
|
|
|
|
|
گفتم ببین،در آن شبِ دورِ رفته اَم/
چگونه دوباره بر سینه میفشارمت؟
|
|
|
|
|
چشمه های شعرم
همیشه در تب و تاب بودنت
ماه آسمانم
اندوه نبودنت
بی تابی مدام نیلوفران مرداب
|
|
|
|
|
غروبا ک خداوند آسه آسه
چادر سیاه شبو با ناز...
|
|
|
|
|
وقتی دلم اَبری می شه
خورشیدم آواره می شه
آسمون اَز بغضِ من
دلش پاره پاره می شه
دریا تو اَشکام غر
|
|
|
|
|
شومینه ای پُر از هیزم ،
به پلیدی گفت :
|
|
|
|
|
درون قاب زندانم کشیدم نقش آزادی
|
|
|
|
|
اينها كه بخواهم گفت:از فرقت يارم بود
آن درد فراق1 يار ، راز دل زارم بود
|
|
|
|
|
روزی تو میآیی که من مایل به دیدار نیستم،
من روبروی آینه هم گه به گاه میایستم.
من عاشقی بیزار ازع
|
|
|
|
|
پاییز باشد .باران هم .دلتنگی نیاید چه کند
|
|
|
|
|
کودکی تنها وخسته ازجفای روزگار
جزغم وحسرت نبود وی را زدنیا یادگار
|
|
|
|
|
ای دلبر رعنای من ای ساقی سیمین برم
|
|
|
|
|
دلرباست،باوقار
بر قلبم سنگینی میکند گامهایش
باد تکه های عشقم را بر پنجره اش خواهد برد
|
|
|
|
|
من از کوچهی دیوانهها آمدهام.
|
|
|
|
|
روزهایم تارو تیره مثل شبهاے من است
|
|
|
|
|
چه شب هایی که چشم اشکبارم بی قرارت بود
|
|
|
|
|
بسپار به من دست دلت را که بفهمی
مشتاقی و مهجوری و دوری به چه معناست
با سادگی از خواسته ام چشم نپ
|
|
|
|
|
آهنگ رفتن دارم از این خاک
در سایه ی ظلمی گرفتارم
|
|
|
|
|
حاتم شو و ببخش این یک تکه دل به یارت
|
|
|
|
|
آنقدرکه نامت را میگویم که نفسهایم بوی تورا میدهد...
|
|
|
|
|
خورشید عشق نور فروزان عالم است-در شب شهید شمس شبستان عالم است-بی نورت ای شهید کجا شب سحر شود -خورشید
|
|
|
|
|
فانوسی در اینجا نظربازی میکند...
بوی لجن گل را ناراضی میکند...
|
|
|
|
|
ماه پشت ابر مانده، بادها یاری کنید
شهر دارد غرق در شب می شود، کاری کنید
آبروی خاک رفته پیش
|
|
|
|
|
باید اجازه بدی چایم را با قند لبانت بنوشم...
|
|
|
|
|
ترسی از رعد و برق ندارم...
|
|
|
|
|
جایی ز تنم نیست که تبدار لبت نیست!!!
"عشق"نیمهشبینیستکهبیدارلبتنیست.
|
|
|
|
|
آرشه بی تابانه ، به روی سیمهای ویولن
می غلتید و ...
|
|
|
|
|
دلا در راه الله ايي ، خدا را ياد دار آخر
كه بر ياد خدا بودن ، به دل آ
|
|
|
|
|
خبر داری که داری،شعر مرا،میخوانی؟
جهانت را به گوشه نهادی
وبه دریای سخنم،فکر می رانی؟
ودراین لحظه
|
|
|
|
|
درشب برهنه شب اغاز ما بو زلف نگاه تو جامع شراب ما بو د
|
|
|
|
|
غم هجران به سر بردم به امید دل آرامی
|
|
|
|
|
خوشا عشقی که پیوندش تو باشی
|
|
|
|
|
حسم به خودم
به تو
به دوست داشتن نیمه کاره ات
و به تمام چیزهایی که روزی برایم زیباترین بودند
مالی
|
|
|
|
|
عشق من تنهایی ات ، تقسیم بر دو میشود...
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۳۳ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |