پنجشنبه ۱۳ دی
اشعار دفتر شعرِ موسیقی شاعر الهام امینایی
|
|
از خود خبر ندارم حالم ز دیگران پرس
احوال بی دلان را از شمع بی زبان پرس
|
|
|
|
|
در دنیای تو
هر ساعت
ثانیه ای چند؟
هر آدم چند؟
هر آدم با دلش یکجا چند؟
....
|
|
|
|
|
مرا به آن روزهای دور برسان
همان روز که او برای اولین بار طعم عشق را چشید
می خواهم اولین زنی با
|
|
|
|
|
شاید دوای دردمان قدری فراموشیست
حرفی نمانده, زنگ آخر زنگ خاموشیست
|
|
|
|
|
بر ساز دلم زخمه بزن, بشکن و آرام گذر کن
من عاشق چشمان تو ام, در ره این عشق خطر کن ...
|
|
|
|
|
سر بزن عشق به تنهایی من ...
|
|
|
|
|
بی بال و پر هم می شود پرواز کرد
راهی به سوی آسمانت باز کرد
|
|
|
|
|
من رسیدم به تو افسوس کمی دیر, ببین
خواب ظنّی که ندیدم شده تعبیر, ببین ...
|
|
|
|
|
تورا برای عاشقی تا همیشه
و عاشقی را برای همیشه با تو دوست دارم ...
|
|
|
|
|
شب بارانی و شومینه و موسیقی چشمان شما
عطش شعر و تب تند من و ساقی چشمان شما ...
|
|
|