« فراق يار »
اينها كه بخواهم گفت:از فرقت يارم بود
آن درد فراق1 يار ، راز دل زارم بود
خواب خوش ووقت خوش بهرم كه ميسّرشد
اميد چنين فرصت ، در شام و نهارم بود
هرجا كه جهان زيباس،آنجا برِ من رعناست
اي كاش همان جاها منزلگه كارم بود
در وادي حيرت ، آسـوده نـمي بودم
بايد به ره آن يارم ، صد صبر و قرارم بود
اميد من اين باشد ، تا يار مـرا خواهد
از دشمن ، محفوظم گر آن ده هزارم بود
در فصل خزان يارم ، رفت و به بهار آمد
تا يـار بـرم آمـد ، هميشـه بـهارم بود
در جاده ي بدبختي،زآنجا كه دويدم من
بخت من گُم گشته،گم كرده ي يارم بود
آن غبغب2 رنگينش ، تا ديدم و دل بستم
دلبستگـي ام بر آن ، از رنـدي يارم بود
در جوّ خداوندي ، آدم چو ستـم بيند
گر دست خداوندي،در گردش كارم بود
در راه خداوندم ، عمري به سر آوردم
در مدت اين عمرم ، آن راه قرارم بود
در منزل اوباشان3، از من خبري نَبْود
كي همرهشان رفتم ،كي راه مدارم بود
گلچين جهان بـتوان، زينها بـبرد فيضي
گلها كه نمودم من ،يك گل زِ عُذارم4 بود
گر باغ جهان سبزاست،پيمانه ي من پُر شد
از باغ من اين گلها ، گلهاي انارم بود
آن شب كه بيامد يار،در خواب گران بودم
هيهات نـفهميدم ، آن يار كنارم بود
از باغ من اين گلها ،يك گل زِ هزارم بود
چيزي كه زِ من ماند،اين شعر و شعارم بود
اينها كه حسن گفتي،شعرس بر خود گفتي
آن يار كه مي بينـد ،گفتي به كنارم بود
٭٭٭
1- جدايي- دوري 2- پوست زير گلو 3- ناكسان 4- رخسار
حسن مصطفایی دهنوی
نغمه ی عشق تو آمد به دلم زارم کرد
نور دیده بگرفت و همه جا تارم کرد
فی البداهه بود تقدیم به روح مشعور استاد دهنوی