چهارشنبه ۳ ارديبهشت
چه زیبا بود لبخندش... شعری از محمد راد
از دفتر بانوی چشم قهوه ای من نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۰۴ شماره ثبت ۹۲۳۹۶
بازدید : ۷۲۴ | نظرات : ۲۳
|
|
هنگامی که میرفتی
تکه ای از قلبم را بر لبانت نهادم
حالا
تو آنجا میخندی و من اینجا
دلم برایت قنج میرود
#محمد_راد
|
نقدها و نظرات
|
زنده باشی | |
|
سوخت ز عشقش این جگر، نیست مرا ز خود خبر آهن و آتشم دگر، هیچ اثر نمی کند ممنونم جناب علی محمدی عزیز وقتی مرا نمیخواهد خورشید باشم یا ماه یا آسمان تفاوتی ندارد او دوستم ندارد | |
|
تاخداوند چه خواهد و چه درنظر افتد امان از عشق امان از عشق امان ازعشق | |
|
ممنونم مسیحای عزیز
زنده باشی | |
|
آرمان عزیز سپاس از حضورت داداش گلم چقدر این شعر حرف دل بود مرسی واقعا | |
|
دروو جناب جهانیان | |
|
درود خواهرم چی بگم که نگم بهتره
| |
|
ممنون | |
|
سلام بانو عبدلی ممنونم | |
|
ممنونم خواهر گلم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بانوی چشم قهوه ای
کجایی هستی؟ محمد؟