دوشنبه ۱۸ تير
|
|
دل به دستت دادم و حال دلم مخروب شد
|
|
|
|
|
ما رسم و رسوم پدران میخواهیم
آیین و تمدن جهان میخواهیم
از گرمی آتش و شکوه این عشق
|
|
|
|
|
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
|
|
|
|
|
به مَزاجِ دله مَنْ قَهّار مَشو ای عشق
که قَهرَتْ همه کاخ آرایَد و مَنِ دلسوز
|
|
|
|
|
برخیز بیا یکسره فریاد شویم
|
|
|
|
|
خوشا موسم نوروز که فرخنده و باقی است
|
|
|
|
|
در مخمل آغوش تو خوابیدم من
|
|
|
|
|
ما نیز تماشای مهنّا کردیم
همچون دگری حافظ و معنا کردیم
یک شب دل سنگش بشکست این دل را
نذری ننمودیم
|
|
|
|
|
تو حرف میزنی و غزل زاده می شود...
|
|
|
|
|
بینِ رؤیا ، روی ابری پنبه گون
طی الارضی بود مرا ،
|
|
|
|
|
سین اول ، سیرتی زیبا و قلبی مهربان
عید یعنی آرزویت صلح باشد در جهان
|
|
|
|
|
دلا ز نم نم باران بهار میرقصد
|
|
|
|
|
دل گیر و مگرد از سخنِ دل، دلگیر...
|
|
|
|
|
_به پای درخت کُنار
اگر می ریختم؛
آن همه عشق را!!!
|
|
|
|
|
نه عجب بدین غم غریبی تو چو نوبهار باز خواهی آمد
گل و لاله تحفه می نمایی به هوای یار خواهی آمد
|
|
|
|
|
امروز هم ګذشت
من ندیدمت...
|
|
|
|
|
غرق تنهاییه خود بودم که...،
|
|
|
|
|
من همانم که شدم پای دلت قربانی
|
|
|
|
|
مرن به تیر تطاول که نابرابر است جدال
|
|
|
|
|
از طلوع سحرت حال حَزان می گذرد
نو بهار آمده و خسته خَزان می گذرد
نفسی آمده در جان و تنم از
|
|
|
|
|
آمد بهاری دلگشا ای جان من
گردیده صحرا با صفا ای جان من
|
|
|
|
|
برگ و باد گفتگو میکردند...
|
|
|
|
|
نشانی نیست غیر از نیستی در عالم هستی
به پندارم که هستی جمله افسون است و تردستی
از این ویرانه در
|
|
|
|
|
سال دگر گشت و روز ِ نو ز در آمد
گاه ِ طرب گشت و دُور ِ غم به سرآمد
|
|
|
|
|
سال نو شد خانه نو شد جامه نو
|
|
|
|
|
نوروز که از راه می رسد
ستارگان سبز از زیر خاک زبانه می کشد
|
|
|
|
|
گینه قاچیر اوزوموزده کی ساعاتلار
|
|
|
|
|
هـر که پرورده دلی داشت به دلداری داد
هـر که را نقـش خوشی بود به دیواری داد
|
|
|
|
|
دستان عاشق شد ولی معشوقه ندید
|
|
|
|
|
سال نو را
پر طراوت، خوش قدم
با تنی سالم، دلی شادان
هوایی پاک و تابان
|
|
|
|
|
بوی عشق از نفس باد صبا می آید
|
|
|
|
|
کنار لاله زیبا بهار را حس کن
در اشتیاق شکفتن قرار را حس کن
|
|
|
|
|
انگار گلی به پیچکی آویز است
لبخند لبش چقدر شورانگیز است
پایان تمام خط خطی هایم باز
یک شعر برای
|
|
|
|
|
خرم تمامِ سالِ تو تبریک این بهار
|
|
|
|
|
میشینمو
می سوزمو
پای حرفی که
نبودیو
قلبم شکست
دلم سوخت
واسه حرفی که
گفت دلواپسم نیست
عشقم، ن
|
|
|
|
|
❤️روز دیدار جوانه می رسد اینک ز راه❤️
❤️ با نوازشهای خورشید، با لبخند ماه❤️
|
|
|
|
|
سوز و سرما
سفیدند نقش ها
یخ زده است باورها
تا کی صدای بلبل
جهجه کلاغ ها
در رقصند علف ها
|
|
|
|
|
در ورای سفرِ قطره ی دریا تا ابر..
|
|
|
|
|
چشمانش دومصرع
از قصیده ای ناسرودنیست
|
|
|
|
|
ما را چو خواب غفلت از دیدار تو در کار شد،
خوش آنکه از خواب گران با شوق تو بیدار شد
|
|
|
|
|
عید ما روزیست که , باشیم صاحب اختیـار
در مصـافِ زنـــدگی ، ذهــنـی نبـــاشد زیـــــر بـار
|
|
|
|
|
امشب به من نزدیکتری مثل نگاه من به من....
|
|
|
|
|
ببر ببر ببرم؛ تا خودت ببر؛ مرسی
فرو کنام به خودت کلّه تا کمر؛ مرسی
و قلّههای تنت را
|
|
|
|
|
باور یار اگر زیبا شد
همنشینی زیباست
و ندارد پایان
لحظه های خوش با هم بودن
|
|
|
|
|
در شب تیره و تار
یک چراغ روغنی دارم ز دوران کهن
روغنش از جنس کمیابِ جواب
|
|
|
|
|
اینجا فقط گل نیست ، گلبهاره
|
|
|
|
|
تمام امسال امّا من ، تمامش را بد آوردم
|
|
|
|
|
آنکه رفت از پیش تو او را نجو
|
|
|
|
|
ماه در شب های تاریکم تو بودی یارِ من
خواستم باشی که دیگر ماهِ تابانی نبود
|
|
|
|
|
:
انکه فقر به قناعت داد استاد منست
درد به صودای وصال داد بنیاد منست
تاله به این داد تا فیض برم فص
|
|
|
|
|
دل چوسرشار شود از عطر بهار
سبز وپویا شود
وشاد شود
|
|
|
|
|
ای دوست که دوستت داشتم و دوست داشتنت برایم کم بود .
|
|
|
|
|
چند افسون های اهریمن
تلخ سازد کام یاران را
گریه های نیمه شب
جز حدیث دردمندی نیست یارب دوستدارا
|
|
|
|
|
من به تنهاییه خود داشتم عادت...
|
|
|
|
|
بداهه نوروز تقدیم حضورتان دوستان گرانقدر.
نوروز . . .
نوروزمان رفته سفر
به سیر دنیایی دگر
ب
|
|
|
|
|
تا خدا هست ندهم تکیه به دیواری که
با صدای سخن عشق فرو میپاشد
|
|
|
|
|
من از باران نمی ترسم
نه در تنهایی دشتِ تهی از برگ
|
|
|
|
|
ای خدای بخشش و روزی، خدای مهربان
ای خدای مهر و کیهان و زمین و آسمان
|
|
|
|
|
یکروز پیدا میکنم لیلای خود را...
|
|
|
مجموع ۱۲۵۲۱۳ پست فعال در ۱۵۶۶ صفحه |