نه عجب بدین غم غریبی تو چو نوبهارخواهی آمد
گل و لاله تحفه می نمایی به هوای یار خواهی آمد !
ستم زمانه دوست بس نیست جفای شاهدان غم نیز
بکشیم و دیر می نماید که به انتظار خواهی آمد
غم روزگار جور و مستی به حریف باده نوش گفتم
به لب است جان و نیک ترسم که جدا ز یار خواهی آمد
چو وطن چنین نمی شناسی به کجا دگر سفر نمایی!؟
دل خستگان ما ندیده به هوای پار خواهی آمدی
به کفت اگر دو صد صراحی است زمین بنه تو جان ثاقب
که شراب دل ز خون خلق است و خمار و زار خواهی آمد
نه نصیب جان بی نصیبان شدی ای مه مست ده و چار
نه هوای دل دوستداری نه به غم به کار خواهی آمد !
چه نصیحت است پیر زاهد غم عاشقان اگر بدیدی
ره چاره چند گم نمایی به بلا دچار خواهی آمد!
ویرایش دوم با تغییر وزن و با همان قافیه و ردیف
نه عجب بدین غریبی تو بهار خواهی آمد !
گل و لاله بر فروزی پی دوستدار خواهی آمد !
ستم زمانه بس نیست جفای شاهدان نیز
بکشیم و خوش نماید که به انتظار خواهی آمد
غم روزگار مستی به حریف باده گفتم
به لب است جان و ترسم که جدا ز یار خواهی آمد
چو وطن نمی شناسی به کجا سفر نمایی!؟
دل خستگان ندیده به هوای پار خواهی آمدی
به کفت اگر صراحی است زمین بنه تو ثاقب
که شراب دل ز خون است و خمار خواهی آمد
نه نصیب بی نصیبان شدی ای مه ده و چار
نه هوای دوستداری نه به کار خواهی آمد !
چه نصیحت است زاهد غم عشق گر بدیدی
ره چاره گم نمایی چو دچار خواهی آمد!
درودبرشما
زیباقلم زدید