محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
سه شنبه 15 خرداد 1403
قيام خونين 15 خرداد، 1342 هـ ش زنداني شدن حضرت امام خميني -ره- به دست مأموران ستم شاهي پهلوي، 1342 هـ ش 28 ذو القعدة 1445
Tuesday 4 Jun 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
سه شنبه ۱۵ خرداد
در شهری
که "عشق"
بازیچه ی
مردمان ِ بغال است!
برو ای خندهٔ مستانهٔ او سر به سرِ من نگُذار
مرا می شنوی ای عشق
من از دیار مهربانیم
من آشنای دیرین محبتم
من صدای گذر نسیم از میان گندم زار را
چی شده ، خجسته شده آدم ،
نِی همبون میزنه ؟
غزلی با ۱۱ قافیه همسان
برای اولین بار
تو امید منی ای یار سرکش
برو آن روسری ات را ز سر کش
نگرد
🌹من در خیال ماندنت ماندم ولی.........
ساز غزل با دل من کوک نیست
دلتنگیِ به تنگ آمده بود
از عقربه ی ساعتی که...
می روم ، همراهم نیستی
می آیم ، نزدیکم نیستی
رویا نیستی
حقیقت نیستی
قطعا فکر آشفته ی منی که همچنا
عیدانه ایست، بلکه بگیرد به فال نیک
ای معتمد، تو را به خدا زودتر ببر
در دست ابالفضل، عَلَم بود حسین بن علی را
در دست حسین بن علی آخته امّا علم شاه
آمد بهار و نغمه ی دل آه می خواهد هنوز
نمی دانم چه می بینید ، دلم بس تنگ می بینم
با تمام زخم هایم روی پا هستم هنوز
و باز برگ درختان توت بارانیست
باور از بودنِ خود سیر شود می میرد
باید برای قلب پرنده دعا کنیم
دیگر حوضی نیست تا برایت شکوفه ی لبخند بگیرم
روی ریلِ زندگی لَنگِ قطارِ بعدی ام
میتوان با اخم تو یک جنگ را آغاز کرد
میراثم از مخیّله، تاجی ز خارهاست
در رگ رگِ جوانی من میدود زوال
🌹کاش آن لحظه که چشمم به تو افتاد🌹
چون درختِ بی زبانِ زبان گنجشک ،
یادگاری مانده بر تن ، جای چاقوش
بر در، تو چرا ماندی؟ برخیز بیا در بر!
گر نیابی مرهمی زخمت به اب دیده شور
مثلبارانیبهاریتاشودغمازتودور
نور چشمیغرق تاریکی نخواهم،
گر نالۀ بی کسان شنیدی مردی
زنجیرِ هوس اگر دریدی مردی
بی منّت اگر به دادِ مرغی ناکام
در سیطرۀ قفس،
هها با جانِ خود دور از رخِ جانانِ خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جانِ خود کردم
طبیبم گفت در
و مرگ هم
نمی تواند مرا
به انتهایم گره بزند...
تا که ساقی از در میخانه رفت
شوق پرواز از دل دیوانه رفت
دراین سکوت شب شکن
سجاده چون مُسَکنی ست ، تب شکن
گذشتی از من عاشق به آسانی......
گویند که شیراز تمنای بهار است
ما از تبار حس و هنر شعر و شبنمیم
خوشا دمی که به غیرت غرور برخیزد
در باور من شنبهی آغاز تویی
هنوز
سرانگشتانم
تو را
به خاطر دارند...
✍️ترانه سرا: م.مدهوش(❤️Everheart)
🎧دکلمه : بانو هستی احمدی☄️
صبرم تا به کی باده نوش سحرت باشم
تا ۳
وقتی دنیا تمام می شود....
نه نغمه لر چیخیر، زامان بویوندا
تاریخ میضرابی ینن، تاری چالاندا
دیرگاهیست که دستت ؛به سرم شانه شده
من گفته بودم دوستت دارم؛نگفتم؟؟!
ما را به چشم دل نگر
فـــارغ ز آب و گل نگر
لای کتابات یه وقت یه پرنده نمرده باشه...!
حالا که شکست این دلم, ٱسوده خاطر میشوم
با این پاهای خسته ام, امشب مسافر میشوم
در قعر چاه ظلمت ویل نخواستن
نائل شدی به ذلت نیل نخواستن
من گم شدم در آخرین بیتی که هرگز نسرودی
من آدم و او همدم بدخوی نبود
هابیل چو قابیل بدین سوی نبود
این مَه، شبِ مهتاب ندارد شب او
نیمی گُل
افکارِ خوشی میگذرد در سر من
گفت: «پنجره را باز کن...»
...
چقدر پروارشده کفر،
اما ایمان ،
طفلکی تازگیها ،
یه پوست و استخونه
قصد دل کندن ندارم از تو امّا بی وفا
بر بلندای دار
ققنوس می شود بیدار...
ز شوق پنجره بگشا که می زند باران ...
با رفتن تو پای دلم می لرزد
من که پابند حیا بودم، ندایم نعره شد
پاسخی هرگز نیامد، مهد آن محیا کجاست؟
منم آن فروغ شمعی، که به آرزو گسستم...
مجموع ۱۲۴۵۰۶ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک