يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ اشعار و نوشته های مصطفی حامی شاعر مصطفی حامی (حامی)
|
|
هیچکس واقعا نمی دانست
عشق تو انتهای آزادیست
|
|
|
|
|
تو کجا می رفتی؟
به امید در افق محو شدن می رفتی؟
قافل از اینکه افق محو تو شد
سهم من از تو زمین
آ
|
|
|
|
|
وسط آبان بود
فصل عاشق شدن باران بود
|
|
|
|
|
عشق راهی رو به آزادی ولی نزدیکتر...
|
|
|
|
|
ای آنکه کنار تو دلم بی ضربان نیست
معشوقه تو باشی دل ما با دگران نیست
|
|
|
|
|
مگر نگفته بودمت که حس ناب عشق را
به سوی قلب عاشقان خدا روانه می کند
|
|
|
|
|
مصلحت نیست که دستان تورا لمس کنم
ترسم از دست روی میکده را باز کنی
|
|
|
|
|
هرکه به عشق من شک داشت
بی گمان تو را نشناخته بود
|
|
|
|
|
رفتنت از دل من فاجعه ای بیش نبود
عارف متصلت فاحشه ای بیش نبود
|
|
|
|
|
می ترسم امشب قلم از دستم بیفتد
|
|
|
|
|
تو عاقبت به عشق من دچار خواهی شد
به من که دیر زمانی دچار تو شده ام
|
|
|
|
|
مثل حلاج ، غم انگیز به من سنگ زدند
روی اخبار غم انگیز چرا رنگ زدند؟
|
|
|
|
|
گریه مشروط شد و ترم به پایان نرسید
شوق پاییز در آخر به زمستان نرسید
اشک مثل دل من عاقبت از چشم اف
|
|
|
|
|
تنها دلیل مرگ درختان تبر نبود
در انتهای تیره ترین شب سحر نبود
باد صبا رسید اما چه فایده...
|
|
|