سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
|
|
پای بر راه می فشارم
می روم تا شاید رسم به دریایت
|
|
|
|
|
رحمتُ للعالمین ، یعنی محبت را خدا
عاشقانِ رویِ زیبایت همه ، حتّی خدا
|
|
|
|
|
من به تیرِ خمِ ابرویِ تو عادت دارم.
آری می دانی به جانبازی ارادت دارم.
می کُشد چشمِ سیاهِ تو م
|
|
|
|
|
یار من دور است ز من
من خود ز خود دورم چرا؟
|
|
|
|
|
بدون وقفه می گردد ، اجل دور سر ماها....
|
|
|
|
|
گفتم دلیلش را بگو با خنده حاشا می کنی
خواهش کنان گفتم بمان اما تو دعوا می کنی
|
|
|
|
|
نه صدایی، نه ندایی و نه وحیی در راه...!
|
|
|
|
|
مادرم غرق در دلیل
سفری در سرش نشاند
|
|
|
|
|
گاهی بیا به خلوتِ ما هم سری بزن
|
|
|
|
|
عمریست که من منتظرم تا تو بیایی
آن وقت نیایی،... که بیایی به مزارم!
جواد_کریمی
|
|
|
|
|
من از همه سو منظره تردیدم
انسان گره خورده در این تبعیدم
تفسیر من از بودن تو منصور است
از فاصله ات
|
|
|
|
|
اشعار دو بیتی صلواتی میلاد حضرت محمد مصطفی (ص)
|
|
|
|
|
دستهایت از سنگ هم که باشد
|
|
|
|
|
ديدى كه جانم در رهت بى تاب و بى طاقت شده
ديدى كه سر تا پا همه مجنون و بى عزت شده
|
|
|
|
|
پی یک قطره ی ناز آمده بودم تو نبودی
|
|
|
|
|
شب است وخلوتم ازانتظارلبرز است
بیا که بی تو نگاه ودلم غم انگیز است
سکوت تلخ اطاق است وعکس چشمانت
|
|
|
|
|
پرنده ی پر بسته ی من ، ناله مکن
با صدای غمگینت دلمو مچاله مکن
|
|
|
|
|
امشب تمام اشاره های غزل بسوی توست
دم میزنی هوا پر از عطرو بوی توست
|
|
|
|
|
سید حسن نصرالله :ما حتی طویله ای به نام اسرائیل را به رسمیت نمی شناسیم.
|
|
|
|
|
شیشه ی فکر من از سنگ پرانی نشکست/از ترک خوردن و از وصله شدن لبریزم
|
|
|
|
|
عمرم همه با خاطره ی بد سپری شد / چون حاصلِ عشق من و تو دربدری شد
|
|
|
|
|
آن روز که تقدیرِ مرا با تو نوشتند / گفتیم که کو حورتنان ؟ گفت بهشتند
|
|
|
|
|
گفتی که می آیی ولی اینگونه نه ! نزدیک تر
لب را بچسبان بر لبم ، رندانه تر، ماتیک تر
|
|
|
|
|
توگلی ومن زنبورعسل
عاشقت بودم ازروزازل
توشدی چیچک باران
|
|
|
|
|
سادسُ الحُجَّت که نامش در روایت جَعفر است
|
|
|
|
|
درچشمهایت آسمانی اشک
اما تو بذر خنده می کاری .....
|
|
|
|
|
شب های بی فروغ تو اکنون در انتظار کیست
آفتاب سرد و غروب کرده تو بی قرار کیست
|
|
|
|
|
من که طوفان باشم
و تو پاییز شوی
می فهمم
با دلم همراهی
|
|
|
|
|
روی دیوار کسی عشق به جا میماند؟!
|
|
|
|
|
آفتاب آمده تاجلوه کند رویایی
دخترشهر بگیرد پسر زیبایی
|
|
|
|
|
زندگی ام را بپوشان از کلام عاشقی
میروی امّا سلامی کن"سلام عاشقی"
|
|
|
|
|
زندگی هم زندگی هایِ قدیم ، حال تکراری شدیم.
پرده برمی داریم از جور وُ جنون ، راه بندانِ خودیم.
|
|
|
|
|
کاش میشد بی هوا در عشق زنجیرش کنم...
|
|
|
|
|
فهميدم منو تو ما نميشود
چهار دودوتاي ما نميشود
رسيدنمان بهم مشكل بود
بسر قصه ي ما نميشود
|
|
|
|
|
ساقی امشب قَدَحت پُر ز میِ شیرین است
باز پُر کن .. که به غمهایِ دلم تسکین است
|
|
|
|
|
باز هم زمین لرزه ،
باز هم اوار و درد ،
باز هم بوی مرگ ...!
آهای زمین ،
دلتنگی مرا چند ریشتر ،
|
|
|
|
|
منی برخاست از قاب وجودم
تلنگُر زد به من های حسـودم
بناکرد از بهار عشق گفتن
و تا عاشق شد
|
|
|
|
|
آواز و نوایِ قَمَر از شمس و ثُریا بِگُذَشت
آری بِگُذَشت کوکبِ آفاقِ خیالم،بِگُذَشت /
فی ال
|
|
|
|
|
شـرارت ميكند بـا چشم مـن زلـف سياهت
|
|
|
|
|
عشق رامعناكنم؟درچشم گريان بوده است
|
|
|
|
|
ديگر ديريست دلهره اى ندارم
ناراحت نيستم
با ساعت كارى ندارم
چاى ام را تلخ مينوشم
|
|
|
|
|
هوا طوفانی شد
تو در بین درختان میدَویدی
و
من دلم را
در امواجِ پُر تلاطم
موهایت
به باد داده ام.
|
|
|
|
|
هرگز از مرگ هراسان باشم
بی غم آن روز که بیجان باشم
|
|
|
|
|
به در میکده رفتم امشب
تا زِ ساقی میِ نابی گیرم
|
|
|
|
|
ره مفروش خارهای تیز .............
|
|
|
|
|
میلادِ پیامبرِ خاتم ؛ محمد (ص)
|
|
|
|
|
گریه کرد و رفت با قلبی پریشان؛ عاقبت دیدی چه شد؟
|
|
|
|
|
گیسو پریشانی شبی بر من نظر کرد
دل در طواف روی او شب را سحر کرد
|
|
|
|
|
عشق یعنی فقط آن لحظه ی خندیدن تو
|
|
|
|
|
پاییز هم به باور من زخم میزند
چون از بهار بهره نبردم دلم گرفت
|
|
|
|
|
تزویر مکن شیخ خدا حرف شما را
|
|
|
|
|
زیرِ خطِ بیزاری ، عاجزم ز بیداری.
من اسیرِ هذیانم ، یک حبابِ تو خالی.
درّه هایِ در روحم ، رنجِ
|
|
|
|
|
صبر کن..روح مرا فرصت پرواز بده..
|
|
|
|
|
ساقی رسید مطرب تو هم سازی بزن
هم ناله با مرغان خوش الحان شوید
|
|
|
|
|
در زندگی گشتم اسیر
من را رها کن زین نفیر
|
|
|
|
|
تو کشیدی عکسم را در سایه
تو نوشتی بر سطح مرداب ، نامم را
|
|
|
|
|
ز چشمت حرف می ریزد
تلخ می ریزد ز چشمت
خیسی حرفت
و می فهماندم رنجیده از من قلب تو
تلخی حرفی که ز
|
|
|
|
|
کوکو بزنم ز شعر پرواز
عاشق بشوم هماي همراز
از نبض و دو قبض عاشقانه
.
|
|
|
|
|
زِ دیـده ی اشکبارم آه می ریزد
زِ رو عرق ازشرم گناه می ریزد
|
|
|
|
|
دمیده گرچه خدا در تو روح انسان را
از آن طرف داده به تو رخ پریان را
|
|
|
|
|
ما شیعه شدیم یار تو باشیم کجاییم؟
|
|
|
|
|
بس که از عشق دورغین تو ......
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۱۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |