تقدیم به مادروپدرمهربان وپرتلاشم
خورشید خواب است وتوبیداری
مادرعجب عشقی به دل داری
فصل قشنگ زعفران آمد
همراه بابا درپی کاری
من می خزم زیرپتویم هی
ازخواب وخوراما تو بیزاری
دم می کنی مهرو محبت را
درقوری چینی گلداری
طعم شب وروزم چه دلچسب است
با چای شیرینی که می آری
شیروعسل با خامه ونیمرو
درسفره ات عشق وصفا جاری
پیچیده عطر نان تافتونت
بیزارم ازنانهای بازاری
مادرتو اقیانوس احساسی
درباورمن بهترین یاری
غم می نشیند دردلت اما
اصلا به رویت هم نمی آری
درچشمهایت آسمانی اشک
اما تو بذر خنده می کاری
این خانه می خندد به عشقت باز
خورشید خواب است وتو بیداری
بنفشه های کوچک ازدل خاک دوباره مهمان ده ما شدند
فصل قشنگ زعفرانی رسید چشم وچراغ قلب صحرا شدند
چه عطر وبوی ناب ودلپذیری که افتخارهرنسیم صبح است
چه پیرهن بنفش وبی نظیری عزیزو دلربا و رعنا شدند
بهاردیگری رسیده ازراه خدا دوباره عاشقی می کند
به حکمتش میان دست پاییز مثل گلی بهاره پیداشدند
مترسک بزرگ همسایه هم دلش پرازمحبت وصفاشد
پرنده های خسته را رها کرد کنارهم محو تماشا شدند
محو تماشای زمین سختی که مثل یک دامن چهل تیکه شد
مثال مردان وزنان دلشاد ترانه خوان بزم گلها شدند
میان دشت پاک احساس من یک غزل عاشقانه دلبری کرد
سرودم ازبنفشه ها که بامهر طلایه دارشادی اینجا شدند
اگرچه زحمت پدر فراوان ولی همیشه غرق ذکرعشق است
ازاین همه قشنگی وطراوت که کوه ودشت وتپه زیبا شدند
پانوشت:
پاییز که میشود عطروبوی زعفرانها در کوه ودشت دیارم می پیچد
فصلی برداشت زعفرانها شروع میشود وکارپدرومادرم چندبرابر......
گرچه این بنفشه های کوچک زیبایی خاصی به زادگاهم می بخشند اما حسابی مارادرگیرمی کنند ..........
من هم مدتی گرفتارهمین زعفرانها بودم و کمتر درکنارشما عزیزان ....
شعراولی راتازه نوشتم وتقدیمش کردم به مادرعزیزم وشعردومی هم شعری قدیمیه که تقدیم پدر عزیزم کردمش .............