سه شنبه ۲۶ فروردين
|
|
آمده ام تا توبه از این عصیان کنم
|
|
|
|
|
نه من دیگر پریزادم نه ناز نسترن دارم
|
|
|
|
|
فرش گیسو
میبافم امشب یه فرش عالی
با تار موهات با پود قالی
از رخ زیبات تا چشم آهو
از راپانز
|
|
|
|
|
ببین مرگ واسه من همین زندگی است
|
|
|
|
|
همیشه چشم به راه بهار خواهم ماند به انـتـظار نـگاه نگار خواهم ماند
|
|
|
|
|
آوای خشم مرده و آوار در نگاه
|
|
|
|
|
" شهباز"
بر تو دل بستم که در اندوه همرازت شوم
در غمت گم گردم اما بال، پروازت شوم
هر شب از ش
|
|
|
|
|
گر دود نگشته بود انیرانت
در پی مر زار نمی گشتی...
|
|
|
|
|
تو مثل تیغ دوشاخه ای ،
رخنه کرده بین حلقوم
|
|
|
|
|
فصل بهاران رسید، رفته غم زار ها
چه چه بلبل شنو، ره زده از غارها
|
|
|
|
|
گفتی که به شود شب هجران ولی نشد
برپا شود طلوع درخشان ولی نشد
|
|
|
|
|
یک نفر باشد به روی بغض هایت
|
|
|
|
|
مِی میشد قُمشه باشی آ کِس توو کارود نباشه
|
|
|
|
|
🔹
🔹گاهی فکر میکنم تورا
در عهد شوالیه ها دوست داشته ام!
بی مرز..
بی ترس...
شاید تو:
مردی سوا
|
|
|
|
|
ای مرا تو نقش مهر و طلب
نیست بی تو هیچ مهر سبب
|
|
|
|
|
اگر خویِ عاشق هاْ شود پیشهْ خو کردن
چو بنگری جاییْ در این دنیاْ بَنا کردن
|
|
|
|
|
آسمان از چشم پنجره
به تماشا نشسته تو را
|
|
|
|
|
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی..
|
|
|
|
|
آنشب نشسته بودیم، در زیرِ ماهِ کامل
شالِ حریرِ مهتاب، سَر کرده بود ساحل...
|
|
|
|
|
اساس جهانی ، نوشتم بخوانی
پر از عشق گشتم ، قبولم بدانی . . .
|
|
|
|
|
توده را افیون فقط دین است؟
دین مگر چیزی جز آیین است؟
|
|
|
|
|
بخدا اگر بخواهم، دو سه بوسه مثل قندت
نده ای رفیق ناصح، به دو گوش من تو پندت
که شدم اسیر زلفت، که ش
|
|
|
|
|
.
محو خوبان شده ایم و دل به ایشان سپریم
خادم عشق چو گشتیم دل زِ ایشان نَبُریم
چون به مه
|
|
|
|
|
در فکر تو بودم، دیدم حالی نیست
در پیکر بیروحم احوالی نیست
وقتی که تو رفتی به خودم فهماندم
بی
|
|
|
|
|
ای شور تو جانان ما
دلبسته چون باران ما
ما را به لطفت جان بده
گر جانی و جانان ما
|
|
|
|
|
خرسند م زعشق صبور عاشق توخواهم بود
بادا بومی نواب قامت تو خواهم بود
|
|
|
|
|
آن جانم بی قرارم دل شده درگیر تو، وای اگر رویت بگردانی زما
دل که از دل گشته وجانم شده نخجیر تو،وای
|
|
|
|
|
ما سراسیمه گذشتیم و
گذاشتیم
خاطرات کودکیهای شلوغ
بیهوده رسیدیم و
رساندیم
تن فرسوده و مشتاق
ا
|
|
|
|
|
سایه ات را می بینم
که در غبار منجمد شب های بی پایان
در سیاهی چشمانم
ته نشین می شود...
|
|
|
|
|
ما شدیم اسیر جانبازش ولی از او نیست جفا
ز حال ما پریشان گشته ولی باز نیست او را وفا...
|
|
|
|
|
و هربار آب پشت پای ات را
روی صورت خودم می ریزم
|
|
|
|
|
گم گشته ایم و لاف پیداییِمان بالاست
|
|
|
|
|
شعر زیبای کدامین عاشق دیوانه ای ؟
|
|
|
|
|
عروج عرش ز پهنای اشک می آید
|
|
|
|
|
رهایم کن
از خودی خود!!
صدایم
بُغض سینه ها
دارد...
بوسه میزنم
به خاک خیالت...
و تو را
اینگو
|
|
|
|
|
عاشقم از وقتی که تو زیرِ چترم اومدی
|
|
|
|
|
خودت باعث رنجی ای نگارم
بیا پیشم که حسرت شده کارم
همه قصدم تو هستی در جهانم
بیا رضوان کن آتش را ق
|
|
|
|
|
سال ها میروند از پشت سرهم به گمانم وخیال خود بهاری خواهد آمد و جاودان بعد خوشه های زرین را خواهی یاف
|
|
|
|
|
شاید امروز هم میم مریم دلگیر میم مهیا شدم
با شوق گرد چشمان عسل هم زانو
|
|
|
|
|
بادهٔ اول که ما را عمری مست کرد دید یار بود
اما دگر باده نمیسازد مرا ، با لعل اَفیونت آشنایم کن...
|
|
|
|
|
در پادگان علفزارهای نارنجی
بین انگشت عنکبوتهای/
بی رمق
میخچههای بیریشه
ریسمان میبافند
تا
|
|
|
|
|
در باورت پرواز آزاد کبوترم
|
|
|
|
|
من نام تو را بر تن دل، یار نوشتم
دل دادم و با دیده ی خَمّار نوشتم
|
|
|
|
|
بهار پشت چشمان تو
انتظار مرا می کشد
|
|
|
|
|
از دهان سنگ
خون می چکد
که از میان بوته زار سیم های خاردار
کفتار ها بدرند غزه را
تا در مراسم
|
|
|
|
|
تو زندونت گرفتارم
به رفتن تو محکومم
به جرمی که نکردمُ
گناهی که نمی دونم
|
|
|
|
|
درزهر، زاهد خویش می شوی به طعنه ام
|
|
|
|
|
غزل توفیق اجباری(ابتکار بنده است بنام غزل بیشکم چون مصرع فرد یک مفاعیلن بیش از مصرع زوج دارد)
|
|
|
|
|
ماه منی در پس ابر
نور خودت برمن تاب
ای شور من،شهد عسل
تا کِی ببینم در خواب
|
|
|
|
|
(گیوههای شاعری را پوشیده بود
پاشنههایش را هم خوابانده بود)*
در راه می خواند غزل با یاد یار
|
|
|
|
|
ازشبستان زنانه ی مسجدصدای گریه می آید......
زن جوانی باصدای بلندریزمی گرید......
|
|
|
|
|
چی میخوای از زندگی؟
زندگی چی میخواد از تو؟
بازی دو سر برندس، اگه قاعده رو خودت بچینی.
بنویس، نه ب
|
|
|
|
|
ای دل از کویِ محبت، ره به ویــــــرانی مبــــر
جانِ شیــــرین را به دستِ غم، به آسانی مبر
بر رخِ
|
|
|
|
|
زمستان رفت ..؟
زمستان رفت ؛ اما بی بهاریم ؟
نشان ازخنده و شادی نداریم
نفس ها را تورم سر ب
|
|
|
مجموع ۱۳۰۸۲۵ پست فعال در ۱۶۳۶ صفحه |