سه شنبه ۲۰ آذر
|
|
عمل را مکا فات روزی به وقتش فرا میرسد
چو بد کرده ای چشم بخشش زمردم مدار
|
|
|
|
|
بشکستنت ای دوست بهای رشد است/دایر نشوی تا نشوی خرد و خراب
|
|
|
|
|
از جفای چرخ گردون زندگی را باختیم/ما جوانی را به بازی های دنیا باختیم
|
|
|
|
|
چشمانت ماه در اندوه خود رهاشده
|
|
|
|
|
با جیب پر از سنگ به میدان رفتی
|
|
|
|
|
غزل هر بار می آید مرا در خواب می بیند
|
|
|
|
|
درآرزوی ملکوت ،
رفته بودم به حالتِ هپروت
|
|
|
|
|
در غمِ پنهانِ چشمت یادِ یک زن می تپد
گرهمان پنهان دردم ، غرقِ حرمانم چرا؟!
|
|
|
|
|
با سوز سرمای بدی در استخوان امشب
|
|
|
|
|
بشنو از خوابی که بیدارت کند
رخنه در گفتار و کردارت کند
|
|
|
|
|
من دگر در مردمچشم تو پیدا نیستم
بعد از این در جام دستانت هویدا نیستم
|
|
|
|
|
تبارِ خونیِ گلها هنوز محسورِ محرابِ / سریرِ خونِ ایمان است که از گیسویِ تو ترسید
|
|
|
|
|
توْ خواجه ی شیراز و دِلَت رامْ چو هِندو
بُتی شد زِ خالیْ تو نشستن چه خواهی
دلْ کوکبِ زَرّینْ ای شا
|
|
|
|
|
سراب(ترانه)
تو داری میری از اینجا
دل من پیشِ تو گیره
ته این قصه می فهمی
یکی بعد تو می میره
|
|
|
|
|
مثل ماهی شده ام حافظه ام کوتاه است
روی لب های تو لبخند ولی من آه است
سرنوشتم شده چون یوسف کنعانی ه
|
|
|
|
|
یک سایه همراهم شده در هر دقیقه، هر کجا/
یک سایه با من همنفس، یک سایه با من پابهپا/
خاموش نزدیکم ش
|
|
|
|
|
مادرم را دیدم
با دوکفش بی مار....
|
|
|
|
|
امشب بیا مهمان من تا عشق را احیا کنم
|
|
|
|
|
از قول تو دیگر
هیچ راستی زیبا نیست
|
|
|
|
|
" تا بوده همین بوده "
جد فیل ، ماموته
جده ی بمب ، باروته
|
|
|
|
|
نصیحت چنین کردزاغی به جوجه اش زپیش
|
|
|
|
|
مگه آدما هم پوست می اندازند؟
|
|
|
|
|
کاش میشد که رها شد
از این حاصلِ بیحوصلگی
کاش میشد که جدا شد
از تمامِ شهرِ پر آلودگی
کاش نوری
|
|
|
|
|
تکاپو، دل ، چنین ، تقدیر انگاری همین را خواست
فلسطین باشد این دل آنهم اشغالی همین را خواست
|
|
|
|
|
حالم خراب است و نمی دانم چه باید کرد
|
|
|
|
|
ای وای!مهربان مرا جنگ کشته است!
|
|
|
|
|
دل من خرم ازآن است که حرم خرم از اوست
عاشقم برصورت ماهش که صنم خرم از اوست
دل همین بس که به دیدار
|
|
|
|
|
ندانستم به زجر و غم گذر کردن چه حکمت داشت
|
|
|
|
|
پی آن باغبان هستم که در باغ عشق می کارد
|
|
|
|
|
اونکه دلم رو شکست ،زاده ی احساس بود
دیدن اون واسه من،اوج یه پرواز بود
|
|
|
|
|
بمان حتی اگر آواز بلبل ها
تو را شیدا نگرداند
|
|
|
|
|
نمیگردم به غیر از کعبه عشقت مقامی را
نمییابم به غیر از رشته مهرت دوامی را
|
|
|
|
|
در دل شب، با یاد تو بیدارم ...
|
|
|
|
|
از آب ِ مفقود الاثر، ردّی
در زیر ِ پاهای ِ سراوان نیست
|
|
|
|
|
دیگر از بیشه ی دل نیست مرا میل شکار
تا که در صید معین، قلب دلارامی هست
|
|
|
|
|
تکان خورد کودکی با جـغجغـه با دغدغـه ، پیری!
وزین ذهن در شگفتستوپریشان میشود؛ گاهی
|
|
|
|
|
بارونِ غَمت شوئِم میشوره
...
|
|
|
|
|
نه هراسم ز غریبی و نه ترسم ز خفا
|
|
|
|
|
هی هی نگاه میکنی بی رودروایسی
میدونم که منوازته دلت خواستی
میدونم که دلهاروکردی یهوآسی
چی میرسه ب
|
|
|
|
|
بیخودم و مست هو در طلب کوی او
|
|
|
|
|
قبل از شروع روضـه ها حضـرت مادر
برای سینه زنان چای تازه دَم گذاشته
|
|
|
|
|
انسان سقوط کرد
سیاست ظهور کرد
آسمان فروپاشید
شیطان هبوط کرد
|
|
|
|
|
صدجورعشوه کردی ،
فریب نخوردم ازتو
قشقرقی نمودی ،
فریب خوردم ازتو
|
|
|
|
|
در غمِ پنهانِ چشمت ، یادِ یک زن میتپد
گر همان پنهان دردم، غرقِ حرمانم چرا؟!
|
|
|
|
|
تقصیر نه از جانب دل چشم تو زیباست توصیه چه داری؟
ده فرسخی ما تب و تسلیم و تقاضاست توصیه چه داری؟
|
|
|
|
|
اگر زنجیرهای پولادین را
جای گوشواره آویزان گوش کنی
|
|
|
|
|
یک عمر دلم در طلب عشق دویده
|
|
|
|
|
در طلب ساقی ساغر به دست
پای به ره منتظر چشم مست
چون که نشستم درِ آن آشنا
محبت آورده
|
|
|
|
|
انار سرخ از آسمان میبارد
|
|
|
|
|
شعله ی آتش چه می داند چرا با روی زرد
پشت بر دیوار دارد شاخه ی یاس کبود
|
|
|
|
|
دیگر نمیآید صدا با نور ورنگ او آشناست
دیگر نمیگردد جدا چون رغبتش فيض خداست
|
|
|
|
|
زندگی بازی نیست که در آن مهره بچید
زندگی یک هدف است که در آن یار بدید
که در آن عاشق شد تا به معشوق
|
|
|
|
|
خبر میرسد از رمیده سر کاروان
شـده بر هـمه جـمع راه زن روان
رسیده به من دزدی ، یاران! کمک!
|
|
|
|
|
باز جنون دامن مارا گرفت
بوی تو پیراهن مارا گرفت
|
|
|
|
|
خواستم به ثریا برسم
ثریا کیف گم شده اش را در بازار
از من طلب کرد
|
|
|
|
|
از شخصیت پلوتو خیلی خوشم میاد
|
|
|
|
|
سقـفِ آمـالـم فـرو می ریـزد از بـی یاوری
چون فراقت پایه های این ستون را زد تبر
|
|
|
|
|
از داغِ سکوت، حرف، راحت میسوخت
در آتشِ مصلحت، شهامت میسوخت
القصه تمام ماجرا یک جمله است
حتی د
|
|
|
|
|
بدان که این خاک عصاره ی پیکر عاشقانی بودست
که آنها هم روزگاری همنشین دلداری بوده اند
|
|
|
|
|
به حال هیتلر هم باید گریست...
|
|
|
|
|
این حجم از نامهربونی جای وحشت داشت
تازه خدای مهربون رو میپرستیدی
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
مرغ عشقم بی تو تنها کنج زندانم نرو
|
|
|
مجموع ۱۲۸۲۹۰ پست فعال در ۱۶۰۴ صفحه |