شرح حال املاکی شهر من
کمی تفاوت دارد با اهل فن
مردی آراسته با لبخندی ژکوند
پشت میزی بزرگ به بزرگی شهر قم
تسبیح به دست و انگشتری عقیق
محاسنی بلند و دارد چین هایی بر جبین
امروز به من میگفت انسانیت رفته به باد
تعجبم از این بود که این هست حرف آن
تا دیروز همه گلایه داشتن از کار وی
حال گلایه مند شده خودش از مردم شهر ری
سخن این بود که تا دلار میرود بالا
همه اجناس باید رند شوند و شود خانا
از کمیسیون خود مینالید و میریخت چای
حساب قند میکرد و مینوشت با خودکار
آمدن زوج جوانی برای رهن و اجاره خانه
که گفت نیست فایلی و همین شده برای ما مانع
از کاتب و خودنویس و هزاران چیز
شمرد تا رسید به قراردادهای چین
از مزاکرات و احوال بد خاورمیانه
ولی هیچ نگفت کیست که گران کرده خانه
در این حین تلفنش زنگ خورد شنیدم که گفت
طلا آمده پایین و بابا رفته رو به موت
چراغ خاموش شد ما رفتیم
دعا کردیم برق بیاد باز نشیم مثل گذشته ها نفتی
فردا میرم نون بگیرم شرح حالی داره که براتون میگم
فعلا
اجتماعی بجا و زیبایی است