سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 1 مهر 1403
    19 ربيع الأول 1446
      Sunday 22 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱ مهر

        تناقض!...

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۹۰ ۰۶:۵۸ شماره ثبت ۲۴۹۹
          بازدید : ۹۱۰   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

                         
        گَلهِ حیران استِ از بهر علف!
        بی هجومِ گرگِ هم گـردد تلف،

        پس دراینجا،گرگه بهرِ حفظِ نسل،
        ناگزیر است آوَرَد از گله دخل!

        بی هجومِ گرگ گله، رفتنی است!
        جانِ گله، بر چراگهَ مبتنی است،

        گله، دیگر کی چَرَد آهسته وار،
        گرگ از بس خورده فیله گشته هار،

        گله، باید مرتع باشد تا، چَرَد،
        بی چراگَه، گله چی باید خورَد؟

        گله از بس گشته زار و پُر ملال،
        چند چند زآنان کُند پاره شغال!

        گرگ را روزی بگفتندی، اجل،
        کی نماید بر گله دیگر محل!

        گوسپندان از بسی خوردن شراب!
        هیچِ گرگی را نمی آرند حساب!

        گله خواهش می کُند از گرگ هار،
        پاره کن ما را که نیست حال فرار،

        چون اگر ما را، اجل خواهد بَرَد،
        پس چه بهتر گرگعلی ما را خورَد!

        وانگهی تصویب اگر گردیده این:
        بر تو هم این گفته گردیده یقین،

        کز نبودِ خورد ما جان می دهیم،
        جانِ شیرین بر سرِ دان می دهیم،

        از تو بهتر کیست ای گرگِ عزیز!
        آی و زودتر خون ما ها را بریز،

        تا نگردیدیمِ ما خوردِ خسان،
        خوردِ تازه کیسه های این زمان!

        بازِ گرگ از روزِگارانِ قدیم،
        بوده از خویشانِ سگ های فهیم!

        ارثِ سگ ها می رسد بر خویش او!!
        گرچه آتش برگرفته ریش او،

        لیکِ ما از گرگِ داریم انتظار،
        پس بیا ای گرگ ما را کن شکار،

        شاید از بندِ گرسنگی رَهیم،
        زاین همه پرسه، بسا راحت شَوَیم،

        الغرض گرگ از سحر تا بوق شام،
        می دِرَد و می خورَد آرام دام،

        هی دعا بر جانِ سگ ها می کند!!
        شب نخورده، فکر ناشتا می کند،
        =================
        ای اجل! پس کی مرا گیری بغل؟
        من که حیرانم از این خلقِ دغل!!!

        پژواره
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        محمد (هوداد)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0